ممنوعه عنوان آخرین سریالی است که از شبکه خانگی در حال نمایش است و تاکنون سه قسمت از این سریال توزیع شده است. کارگردان این سریال سعی کرده است با استفاده از چهرههای مطرح سینمای ایران جای این سریال را در میان مخاطبان سریالهای شبکه خانگی باز کند. در حالیکه سریالهای قبلی شبکه خانگی همچون سریال شهرزاد توانستهاند مخاطبان بسیاری را برای خود جلب کنند. عوامل این سریال هم قصد دارند تا جایگاه مناسبی را نزد مخاطبان به دست آورند.
کارگردانی این سریال را امیر پورکیان و صادق یازی تهیهکنندگی آن را برعهده دارد. این سریال آغاز خود را با یک قصه ضعیف و سطحی آغاز کرده است. قصه این سریال درباره گروهی جوان است که اوقات خود را با هم سپری میکنند و سامی (میلاد کی مرام) عاشق یکی از دختران این گروه است و این دختر ظاهرا در رابطه دیگری حضور دارد و سامی پس از اطلاع از این ماجرا دست به اقداماتی میزند و روند داستان اینگونه ادامه مییابد.
تماشاگر در لحظات اول این سریال ناظر بر یک مسابقه بوکس است که سامی در آن شرکت کرده است و از همان لحظه آغازین فضایی از یک شخصیت هیستریک در ذهن مخاطب شکل میگیرد که به تازگی از همسرش جدا شده است و شاید این نقطه آغاز یکی از بیربطترین بخشهای این سریال است که حتی اگر از سریال حذف شود هم مخاطب چیزی را از دست نخواهد داد.
نکته عجیبی که در این سریال خودنمایی میکند؛ رفتارهای خارج از عرفی است که در این گروه دوستانه در حال وقوع است و در قالب بازیهای گروهی با عنوان حکم نوعی رفتارهای ساختارشکنانه و مستهجن را رواج میدهد.
ممنوعه درصدد به تصویر کشیدن روایت سه نسل گوناگون است که در شرایط امروز جامعه دچار تعارض شدهاند و در گروهی که جوانان محور سریال هستند نوعی بیقیدی مطلق و گرایش به لمپنسیم در معرض نمایش قرار میگیرد. در نسل دوم شاهد زن و شوهری هستیم که زن با خیانت شوهرش روبروست و همسر درصدد دیوانه جلوه دادن او برای فرار از پرداخت مهریه است و نسل سوم؛ پدر و مادرانی هستند که در مواجهه با فرزندان خود و نسلهای بعدی خود دچار تحیرند.
این سریال با وجود ضعفهای گوناگون در بحث محتوا، از لحاظ فنی همچون صدابرداری و قاببندی از ساختار بسیار ضعیفی نیز رنج میبرد. بیننده در روند داستان شاهد وقایعی ازجمله تصادف برکه(الهه حصاری) و روند بیماری او پس از تصادف و روبرو شدن سامی با او یکی از لحظاتی که به علت روایت سطحی و گریم نامناسب خنده را بر لبان مخاطب مینشاند.
گذشته از بررسی ساختار این سریال که در ردهبندی ضعیف قرار دارد نکته جالب اینجاست که نهادهایی که مجوز چنین آثاری را صادر میکنند چگونه بر محتوای آن نظارت ندارند. صحنهای که در آن اعضای گروه در حال بازی حکم است و حاکم حکمی را برای دو نفر از اعضای گروه تعیین میکند که با هیچکدام از چارچوبهای اخلاقی، اجتماعی، دینی و فرهنگی ما همخوان نیست.
رواج بیبندوباری در میان جوانان حتی اگر بهعنوان بخشی از وقایع جامعه قابل رویت باشد هیچ نوع رسانهای حق ندارد اینگونه بیپرده به آن اشاره کند. قطعا رفتارهای گروهی در جامعه آیینه تمام نمای رفتارهای اجتماعی ما نیست و دامن زدن فیلمها و سریالها چیزی جز شکستن قبح این ناهنجاریها را در پی ندارد.
نکته قابل تاملی که این روزها در سریالهای این چنینی در معرض دید مخاطبان قرار میگیرد کم رنگ شدن نقش خانواده است و ببینده از خود سوال میکند که نقش خانواده در زندگی این جوانان چیست؟ چرا پدری که شاهد خروج دزدانه دخترش از خانه در نیمه شب است اجازه این عمل را میدهد و پس از بازگشت دختر تنها به نگاهی سرزنش آمیز کفایت میکند. سوال اینجاست که چند درصد پدران جامعه اینگونه در مقابل خانواده خود رفتار میکنند.
جالب اینجاست که ما فلسفه عشق را هم بنا به برداشتهای شخصی خود تغییر دادهایم و آن را در حد ارتباطات سطحی به زیر کشیدهایم. در کدام بخش فرهنگ ما تبعیت مطلق و بیمنطق یک فرد از دیگری در چارچوب عشق قرار میگیرد؟ در کدامیک از مراتب عشق شاهد اهانت و بیحرمتی عاشق به معشوقیم و سکوت مطلق معشوق در برابر هرچه رقم میخورد! چرا روایتگر قصههایی هستیم که نه در فرهنگ ما جایی دارد و نه در باورهای عمومی مردم؟!
شاید متولیان امور باید نسبت به این نکته پاسخگو باشند که چرا محصولی که بار این همه ناهنجاری را به دوش میکشد باید بتواند در اختیار عموم قرار گیرد؟ بالاخره خط قرمزهای ما کجاست؟ در اثری که نه اخلاق معیار است و نه دین پس چگونه اجازه توزیع عمومی یافته است؟ و جالبتر اینجاست که در برخی فیلمها که مدعی سانسورند آنقدر صحنهها و دیالوگهای حذف شده بدیهی و عامیانه است که گویی حذف آنها غالباً سادهانگارانه است.
هر سیستمی به مرور زمان نیازمند بازنگری در ساختار خود است آن هم ساختاری که روندی یکسان و قابل دفاع داشته باشد. به نظر میرسد که شورای پروانه نمایش خانگی باید ساختار خود را بازنگری کند و پروانه ساخت و نمایش آثار را صادر کند که اندکی بر سطح فرهنگی جامعه بیافزاید نه اینکه اصول فرهنگی جامعه را هدف قرار دهد.
نکتهای که باید در این میان به آن توجه کرد فلسفه وجودی شکلگیری سینمای خانگی است که قرار بود در مقابل شبکههای ماهوارهای حتی سینما به عنوان یک مدیوم قوی مخاطب را به همراه خانواده در مقابل جعبه جادو بنشاند و با تمهیدات خاص خود گوی رقابت را از شبکه ماهواره برباید. اما سوال اینجاست که اگر قرار است مخاطب از فیلمهای ترکی دل بکند پس چرا باید هزینه کند و فیلمهای در همان سطح را از شبکه نمایش خانگی مشاهده کند. قربانی اصلی این رقابت سبک زندگی اسلامی و ایرانی است که در کشاکش این میدان کمرنگ و کمرنگتر میشود.
صدا و سیما خود به عنوان یکی از پرچمداران انتقاد از شبکههای ماهوارهای همواره برنامههایی را با حضور کارشناسان و منتقدان گوناگون ترتیب داده است و در مذمت شبکههای ماهوارهای داد سخن سرداده است اما بیتفاوتی نسبت به این دست آثار خود محلی از اعجاب است.
مینا حیدری/ دبیر فرهنگی
انتهای پیام
جم ایرانی تولید می کنیم؟ تازه پول هم می گیریم ملت تماشا کنن؟
بنده خدا بازیگرای این فیلم،زحمت میکشند وخواهنداکشید که دارن این فیلم و درست میکنند.اما این اعتراضات مانع ادامه پخش شدن این فیلم شد