به گزارش ایکنا از لرستان، دوازدهم تیرماه در تقویم جمهوری اسلامی ایران به نام بزرگداشت علامه امینی نامگذاری شده است.
علامه امینی(ره) در طول عمر با برکت خویش در دفاع از ولایت امیرمؤمنان علی(ع) کوشید و عمر خویش را قربانی راه حقیقتی به وسعت غدیر و به بیکرانگی دریای ولایت علی(ع) کرد.
بهمناسبت فرارسیدن این روز، با نگاه به کتاب «پای درس علما» تألیف حجتالاسلام محمدتقی صرفیپور مروری کردهایم بر زندگانی بابرکت این عالم بزرگ جهان تشیع و اسلام که تقدیم مخاطبان ایکنا میشود.
علامه امینی در تمام دوران زندگی خود بهگونهای شگفتانگیز، زهد پیشه کرد و هیچگاه به مال دنیا روی نیاورد و همواره به ذکر آیات قرآنی که در نکوهش زندگی فانی دنیاست، میپرداخت و بدینسان خود و خانواده و یاران و شاگردان و اطرافیان خود را موعظه میکرد.
علامه امینی در خواندن قرآن و دعا، حریص بود، شبها بر میخواست و نماز شب میخواند و این عبادت را به نماز صبح وصل میکرد و هر روز پس از نماز، یک جزء قرآن را با تدبر و تفکر تلاوت میکرد.
حرم شریف امیرمؤمنان علی(ع) را بسیار زیارت میکرد و به هنگام حضور در حرم، بسیار خاضع و خاشع میگشت و به هنگام زیارت، سیل اشک از دیدگانش جاری میشد و محاسنش را تر مینمود و نیز حرم امام حسین(ع) را زیاد زیارت میکرد و برای زیارت آن امام مظلوم، سه روز و یا بیشتر از نجف به سوی کربلا پیادهروی میکرد و در طول این مسیر، از امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد مردم، لحظهای فروگذاری نمیکرد و به محض رسیدن به حرم اباعبداللهالحسین(ع) سر از پا نشناخته، به زیارت میرفت و سیلاب اشک از دیدگان، جاری میکرد.
زیارتهایش، خاص خود او بود و هیچکس همچون او در خضوع و خشوع و از خود بیخود شدن به هنگام زیارت نبود، در ماه مبارک رمضان، کارهایش را هر چند مهم، تعطیل میکرد و برای روزهداری و عبادت، در نجف میماند و یا به کربلا میرفت.
در این ماه، پانزده بار قرآن کریم را ختم میکرد و ثواب آن را به اوراح پاک معصومان و ثواب یکبار ختم قرآن را به روح پدرش، اهدا میکرد و این برنامه تا آخر عمرش انجام میشد.
پرداختن به این امور، او را از انجام وظایف اجتماعی در قبال مستضعفان، باز نمیداشت هیچ سائل و محتاجی را از خود نمیراند، در غم و اندوه مردم خود را سهیم میدانست و بر خویشتن سخت میگرفت تا حال درماندگان و محرومان را دریابد و تا حد امکان، سعی در حل مشکلات آنان میکرد.
گفتهاند که عدهای از علمای اهل سنت به علامه امینی صاحب «الغدیر» مراجعه کرده و گفتند: در حالات علی(ع) آمده که بعضی شبها هزار رکعت نماز میخوانده است؛ در حالی که برای هیچ انسانی ممکن نیست که از اول شب تا صبح بتواند هزار رکعت نماز بخواند، بنابراین ما این ادعا را قبول نداریم.
علامه به آنها گفت: من به شما ثابت میکنم که این عمل نه تنها برای امام علی(ع) بلکه برای افراد دیگر بشر ممکن است و به آنها پیشنهاد کرد که شبی به منزل او آمده تا ایشان از اول شب تا به صبح هزار رکعت نماز بخواند، علمای اهل سنت قبول نموده و به منزل علامه آمدند و علامه از اول شب مشغول نماز شده و تا اذان صبح هزار رکعت نماز را خواند و بدین وسیله ثابت نمود که این عمل ممکن است.
باز نقل شده است که: بعد از این قضیه علامه را به سمیناری در بغداد دعوت میکنند که همه حاضران در جلسه سنی بوده و تنها علامه شیعه بود، هنگامی علامه وارد میشود کسی به او اعتنایی نمیکند و علامه در پایین مجلس مینشیند؛ بعد از چند لحظهای پسری نوجوان رو به روی علامه آمده و به او خیره نگاه میکند و سپس جملاتی عربی به شخصی در آنجا گفته و او هم جواب او را داده و آن نوجوان میرود، علامه از آن شخص سؤال میکند که این نوجوان چه کسی بود و چه میگفت: آن شخص جواب داد که مادر این پسر به مرض صرع دچار بوده و چون علاج پزشکان فایدهای نداشته پیش یکی از علمای شیعه رفته و ایشان دعایی نوشتند و دستور دادند این خانم دعا را در روسری همراه خود داشته باشد و چون این کار را کردند مرض صرع خانم خوب شد حالا چند روزی است که دعا را گم کردهاند و این خانم مرضش عود کرده و این پسر میگفت: آیا این شیخ همان عالم است؟ و من گفتم: نه او شخص دیگری بوده است.
علامه به آن شخص گفت: من هم دعا بلدم و میتوانم مرض این خانم را علاج کنم و بلافاصله آیهای از قرآن نوشته و به آن شخص داد تا به آن خانم برسانند، همین که آن شخص رفت دعا را بدهد، علامه عبا را بر روی سر انداخته و به طرف مرقد امام علی(ع) توجهی نموده فرمود: ای امیرمؤمنان، من همان کسی هستم که جهت ثابت نمودن اینکه شما بعضی شبها هزار رکعت نماز میخواندید، یک شب تا به صبح در حضور علمای اهل سنت نماز خواندهام، حالا از شما میخواهم این خانم را شفا بدهید، پس از لحظهای آن پسر با شخص برگشته و با حالت خوشحالی گفتند، خانم خوب شد؛ همین که این مطلب به گوش اهل جلسه رسید، همه به احترام علامه بلند شده و او را با احترام جلو مجلس برده و از او تجلیل نمودند.
علامه امینی نیازی به کتب «صراط المستقیم» اثر شیخ زینالدین عامل پیدا میکند و مطلع میشود که یک نسخه از آن در اختیار فردی در نجف است، در صحن امیر(ع) او را مییابد و از او تقاضای استفاده از آن نسخه را مینماید، فرد یاد شده، امتناع میکند، علامه امینی، حتی به این مطلب رضایت میدهد که در راهروی منزل آن شخص بنشیند و او نسخه را بیاورد و ایشان در همانجا رونویسی کند اما او این پیشنهاد را نیز نمیپذیرد این برخورد ایشان را آزرده خاطر میسازد، به حرم حضرت علی(ع) تشرف مییابند و با سوز دل، بر مظلومیت حضرتش میگریند، اینکه پس از چهارده قرن، شیعهای از شیعیان وی، قصد نگارش کتابی درباره وی را دارد و به نسخهای از کتابی، نیازمند است و حتی شیعه مدعی پیروی او، از واگذاری و همراهی در این راه، مخالفت میورزد.
علامه امینی گفتند: پس از این، در قلبش، ناگاه تغییری حاصل شد و تصمیم به زیارت کربلا گرفتند، در ابتدای ورود به کربلا، شخصی از آشنایان را دیدند و به هنگام برخورد، او پیشنهاد کرد که مقداری کتابهای خطی و کهنه، در اختیار دارد و از ایشان خواست که آن کتابها را ببیند و علامه امینی پس از رویت کتابها، به اولین کتابی که برخورد میکند همان کتاب مورد نظر ایشان «صراط المستقیم» بوده است.
علامه امینی میگفت: هرگاه پشت میز مینشستم تا «الغدیر» را بنویسم مثل اینکه علی(ع) را کنار میزم میدیدم که مطالب را به من دیکته میفرمود.
دکتر سیدجعفر شهیدی که خود در نجف و تهران از یاران آن فرزانه بود، نقل میکند که روزی علامه امینی به من گفت: برای تألیف «الغدیر» ده هزار جلد کتاب را خواندهام، وی در ادامه سخن میگوید: او مردی گزافهگو نبود، وقتی میگفت کتابی را خواندهام، بهدرستی خوانده و در ذهن سپرده و از آن یادداشت برداشته بود.
علامه امینی با مطرح کردن ولایت و امامت و بحثهای عمیق علمی و کاوشگرانه پیرامون آن از نخستین متفکران اسلامی بود که به «ولایت فقیه» در عصر غیبت رسید و بحث و درس اختصاصی پیرامون آن را امری لازم و ضروری دانست حکومت را از آن ولیفقیه به حساب آورد و گفت: «دیگران غاصبند و این مقام، حق مسلم آن فریادگر است.
علامه امینی روز جمعه، 12 تیرماه سال 1349 برابر با 28 ربیعالثانی 1390 هجری قمری نزدیک ظهر بدورد جهان گفت وی که همواره در نماز بود و جز به عبادت خدای کعبه و خدمت به مولود آن کاری دیگر نداشت در 68 سالگی از دنیا رفت و جهانی را در غم ارتحال خویش فرو برد.
از قول فرزند علامه امینی نقل شده است: بعضیها خیال میکنند کتاب «الغدیر» به راحتی تألیف شده است، مرحوم علامه امینی سختیها متحمل شد که توصیف آن از عهده زبان خارج است.
مقابل خانه ما کتابخانه مرحوم کاشفالغطا قرار داشت ایشان یک مدرسهای هم داشتند که در جنب این کتابخانه بود و دارای ده، دروازه حجره بود، کتابهای این کتابخانه از پدرشان شیخ علی کاشفالغطا به ایشان رسیده بود و هیچگونه امکانات رفاهی نداشت، مرحوم امینی از این کتابخانه به لحاظ نزدیک، خیلی استفاده میکردند ایشان از صبح میرفتند برای مطالعه و آنچنان غرق مطالعه میشدند که حتی گذشت زمان را هم فراموش میکردند.
یک بار مدیر کتابخانه هنگام عصر از کتابخانه بیرون میآید و در کتابخانه را قفل میکند غافل از اینکه علامه امینی داخل کتابخانه است آن روز سپری میشود، روز بعد او وقتی به کتابخانه میآید میبیند علامه در حال مطالعه است به ایشان میگوید: شما کِی آمدهاید؟ علامه پاسخ میدهد: از دیروز که من را در این کتابخانه زندانی کردی تا الان در اینجا به سر میبرم.
مرحوم علامه تهرانی در کتاب «معادشناسی» خود مینویسد: از شخص موثقی شنیدم که میگفت: روزی یکی از معممین برای عیادت مرحوم علامه امینی در منزل موقت ایشان در منطقه پیچ شمیران تهران رفته بود، علامه امینی سخت مریض و به پشت خوابیده بودند، آن شخص ضمن احوالپرسی و صحبت از آقا سؤال کرده بود: اگر انسان به حضرت عباس(ع) علاقه و محبت نداشته باشد به ایمان او صدمه میخورد؟ علامه متغیر شده و با آن حال نقاهت نشستند و گفتند: به حضرت ابوالفضل(ع) که سهل است، اگر به بند کفش من که نوکری از نوکران حضرت ابوالفضل هستم علاقه و محبت نداشته باشد از این جهت که نوکرم، والله به رو در آتش خواهد افتاد.
انتهای پیام