طرح مشکلات در کشور مانع دخالت بیگانگان می‌شود + صوت
کد خبر: 4078886
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۸
گفت‌وگوی ایکنا با نویسنده «یک زمستان با کولبرها»

طرح مشکلات در کشور مانع دخالت بیگانگان می‌شود + صوت

صادق امامی گفت: اگر در ایران معضلات و مشکلاتی چون کولبری بیان و آسیب‌شناسی شود، فرصت بهره‌برداری به رسانه‌های بیگانه داده نمی‌شود.

صادق امامی+نویسنده کتاب یک زمستان با کولبرها

به گزارش خبرنگار ایکنا، پاییز 98 در پی یخ‌زدگی و جان دادن دو نوجوان کولبر به نام‌های فرهاد و آزاد خسروی در ارتفاعات مریوان، صادق امامی، خبرنگار روزنامه فرهیختگان، جای نوشتن یک گزارش نشسته و از راه دور در تهران، برای کشف و بازگویی حقایق و روایت درست ماجرا، خود را به محل حادثه می‌رساند و حاصل دیده‌ها و شنیده‌هایش از چند روز سفرش به غرب کشور روز 15 دی‌ماه 98 در گزارشی با عنوان «13 کیلومتر با کولبرها» منتشر می‌شود و همان سال در جمع گزارش‌های برتر پایگاه true story award؛ «جایزه داستان واقعی» سوئیس قرار می‌گیرد.

سفر و گزارش اولیه امامی، پیش‌زمینه سفر دوم او به غرب کشور می‌شود و او را 17 کیلومتر با کولبرها همراه می‌کند که روایت این سفر از ظرف یک گزارش خبری لبریز و به ظرف کتاب می‌ریزد. گتاب «یک زمستان با کولبرها» حاصل همین روایت صادق امامی است که در آن خبرنگار بسیار شبیه به اسم کوچک خود، در قالبی ترکیبی از سفرنامه و گزارش تحقیقی، توصیف دقیق، منصفانه و جامع از یک معضل اجتماعی به نام کولبری ارائه می‌دهد.

ایکنا - در تاریخ ادبیات جهان روزنامه‌نگارانی مثل لئو تولستوی، گابریل گارسیا مارکز و... داریم که نویسندگان صاحب‌نام و بزرگی هستند اما بخش نویسنده آنها معمولاً مستقل از روزنامه‌نگاری است و کمتر شاهد تبدیل یک سوژه و گزارش خبری به یک روایت داستانی بلند هستیم؛ به نظر شما چه عنصری در یک گزارش خبری باید وجود داشته باشد تا بتوان آن را در حد یک کتاب روایت کرد؟ آیا همه گزارش‌های خبری توانایی تبدیل‌شدن به کتاب و روایت داستانی دارند؟

بین گزارش و روایت داستانی تفاوت‌های زیادی وجود دارد. همین تفاوت‌ها هم باعث شد تا گزارشی که قرار بود در ابتدای اسفندماه 1398 چاپ شود، در بهار 1401 منتشر شود. همین زمان می‌تواند نشان دهد که فاصله یک گزارش تا کتاب چقدر می‌تواند زیاد باشد. در نوشتن گزارش، به دلیل محدودیت‌های صفحات روزنامه، بسیاری از جزئیات از قلم می‌افتند تا مطالب مهم‌تر بیان شوند. در روایت داستانی اما مسائل جزئی هم بسیار مهم هستند و باید روایت شوند.

نویسنده برای نوشتن این جزئیات باید حافظه‌ای قوی داشته باشد یا حداقل مثل من بتواند تمام گفت‌وگوهایی که با افراد مختلف داشته است را ضبط کند.

شاید نتوان گفت که همه گزارش‌ها قابلیت تبدیل‌شدن به کتاب را دارند ولی عمدتاً سوژه‌هایی این قابلیت را دارند که برای بسیاری از مردم ناشناخته‌اند. مثلاً نوشتن از جنگ همواره برای مردم جذاب بوده است. به‌عنوان مثال خانم «اوریانا فالاچی» خبرنگار ایتالیایی که برای پوشش جنگ به ویتنام رفت، گزارش‌هایی از وضعیت جنگ برای رسانه‌ای که در آن فعالیت داشت، نوشته است اما این موضوع به اندازه‌ای جذاب است که او مشاهداتش را با جزئیات بسیار بیشتر در «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» برای مخاطبان به اشتراک گذاشت و از آن استقبال بی‌نظیری شد.

همچنین منصور ضابطیان در کتاب «اسلامبولی»، سفرش به ترکیه و «رضا امیرخانی» در «نیم دانگ پیونگ‌یانگ» سفرش به کره شمالی را روایت کرده است، اینجا طبیعتاً سوژه دوم برای مخاطب جذاب‌تر است، چراکه هر فردی امروز اراده کند، چهار ساعت بعد، می‌تواند در ترکیه باشد اما سفر به کره شمالی به این آسانی‌ها هم نیست.

بنابراین خود سوژه در تبدیل یک گزارش به کتاب بسیار اهمیت دارد. تقریباً همه در ایران درباره کولبری شنیده‌اند اما خیلی‌ها تصویر درست و روشنی از این پدیده ندارند. بنابراین نوشتن درباره این موضوع می‌توانست جذاب باشد به‌خصوص اینکه هیچ فردی پیش از این درباره این پدیده ناخوشایند کتابی بدین شکل ننوشته بود.

ایکنا - در «یک زمستان با کولبرها» یک گزارش خبری تبدیل به کتاب شده است. چه عنصر یا عناصری در این گزارش راه را برای روایت داستانی آن باز کرد؟

در نگاه اول سوژه و روایت داستانی که پشت ماجرا قرار داشت برای خودم جذاب بود. حقیقت این است که هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم قرار است سفر یک‌ هفته‌ای من به غرب و شمال‌غرب کشور، تبدیل به کتاب شود؛ یعنی بدون چنین فرضی این سفر انجام شد. اما از همان ابتدای سفر سعی کردم تمام وقایع را ضبط تصویری کنم. در اتوبوس، در جاده، در خیابان و در کوهستان همه‌چیز را ضبط کردم و این ویدئوها تمام آنچه باید روایت می‌شد- تمام گفت‌و‌گوهای من با کولبرها، مردم عادی و برخی مسئولین- را در خود داشت. تمام سعی‌ام را کردم که کلمه‌ای به گفته‌های کولبرها اضافه نکنم، چون احساس می‌کردم اصل کلام آن‌ها اثرگذاری بیشتری برای مخاطب خواهد داشت.

از نظر من، فیلم گفت‌وگوها خیلی در فرآیند تبدیل گزارش به روایت اثرگذار بود. جدای از آن، من ناچار شدم تمام مطالبی که درباره کولبری بود را هم مطالعه کنم. یعنی تمام گزارش‌هایی که قابل دسترس بود را خواندم؛ مقالاتی که در این حوزه بود را خواندم و به سراغ صاحب‌نظران هم رفتم. به‌عنوان نمونه با فرماندار سابق سردشت و همچنین وکیل خانواده کولبرانی که در مرز کشته شده بودند گفت‌و‌گو کردم. از جایی دیگر باید به سراغ مسائل اقتصادی و موضوع قاچاق و داده‌های اقتصادی می‌رفتم. شاید همه این‌ها برای یک گزارش لازم نباشند اما در روایت جامعی که قرار است تبدیل به کتاب شود، این‌ها لازم هستند.

ایکنا - مخاطب «یک زمستان با کولبرها» چه کسی است؟ یعنی زمانی که آن را می‌نوشتید در ذهنتان بیشتر چه کسانی را جامعه هدف نوشته‌هایتان می‌دانستید؟

تلاش من این بود که به مسئله کولبری یک نگاه ایرانی و از داخل ایران داشته باشم. شما مطلع هستید که تقریباً اخبار مربوط به درگذشت یک کولبر را رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور منتشر می‌کنند. برای آن‌ها مرگ یک کولبر، یعنی یک ابزار برای بهره‌برداری سیاسی و بهانه‌ای برای تاختن به ایران. اما زمانی که یک ایرانی به این موضوع ورود کند، بیش از هر چیز آن کولبری که جانش را از دست‌ داده است، اهمیت دارد.

اگر در ایران معضلات و مشکلات بیان شود، فرصت بهره‌برداری به رسانه‌های بیگانه داده نمی‌شود. کولبری یک معضل در ایران است و باید پیش از همه رسانه‌های ایران به آن توجه کنند. مخاطب کتاب هم کولبران هستند؛ هم افکار عمومی و مسئولین اما به‌طور یکنواخت و مساوی تقسیم نشده است. می‌توانم بگویم بیش از هر چیز کتاب برای سیاست‌گذاران حرف دارد چراکه عمدتاً آن‌ها شناخت درستی از موضوع ندارند و تقریباً هم حاضر نمی‌شوند آن مسیر صعب‌العبور را طی کنند تا واقعیت‌ها را بفهمند.

ایکنا - گفتن از رنج مردم چقدر در نوشتن این کتاب نقش داشت؟

دی‌ماه 98 پس از فوت آزاد و فرهاد خسروی، راهی مرز شدم. مسیر صعب‌العبوری که هر روزه مردم برای کولبری طی می‌کنند را طی کردم و تا حدودی با سختی‌های مسیر آشنا شدم. پس از بازگشت از مرز، گزارش آن را در روزنامه نوشتم. گزارش و مستند کوتاه همراه آن بازتاب قابل‌توجهی پیدا کرد اما معتقد بودم که هنوز مسائلی هست که من در یک سفر دو روزه نتوانستم آن را روایت کنم. احساس من این بود اگر کولبری در مرز کشته می‌شود، برای کم‌کاری امثال من است. شاید اگر ما، فارغ از مسائل احساسی به پدیده کولبری نگاه می‌کردیم و از تبعاتش برای مردم و کشور می‌نوشتیم، مسئولین جدی‌تر به مسئله ورود می‌کردند تا روستایی که روزگاری 20 کولبر داشت، امروز 400 کولبر نداشته باشد. در کتاب، دو موضوع برایم بسیار مهم بود: اول اینکه درگیر احساسات نشوم چراکه هیچ گشایشی در وضعیت ایجاد نمی‌کند. دوم هم اینکه وارد مسائل سیاسی نشوم. یعنی اگر قرار بود از رنج بنویسم، عقل را کنار نگذاشتم و به این نقطه نرسیدم که مرز باید باز باشد. یا سراغ طرح‌های عوام‌فریبانه‌ای مثل بیمه کولبری نرفتم. من باید درباره یک پدیده که اکنون تبدیل به معضل چند استان کشور شده است، واقعیت‌ها را می‌نوشتم و تا جایی که می‌توانستم این کار را کردم.

ایکنا - به‌عبارت‌دیگر چه چیزی شما را ملزم به روایت صادق از ماجرا می‌کرد؟

طبیعتاً اضافه کردن شخصیت‌هایی به داستان، می‌توانست آن را جذابتر کند اما قرارم با خودم این بود که واقعیت‌ها را روایت بکنم. برای من چندان سخت نبود در روایت از یک کولبر زن بنویسم و از زبان او سخن بگویم که برای تهیه جهیزیه‌اش راهی مرز شده است. یا اینکه کودکی 12 ساله را بسازم و وارد روایت کنم. یا هر چیز دیگری که می‌توانست یک قصه پرغصه برای مخاطب بسازد. من نمی‌گویم چنین چیزی وجود ندارد اما من موظف بودم آنچه را که دیده‌ام روایت کنم. من فیلم یا صوت تمام گفت‌وگوهای کتاب را به‌ صورت کامل دارم و به همین دلیل در مقدمه کتاب صراحتاً نوشتم «در کتاب هیچ شخصیت و یا رخدادی ساختگی نیست و همه بر اساس آنچه اتفاق افتاده، به کتاب اضافه شده‏‌اند.»

کد

در نوشتن کتاب، نویسنده یا کتاب خاصی الگوی شما بوده یا خیر؟

درباره کولبری که هیچ کتابی در این قالب در بازار پیدا نکردم. اما تقریباً تمام مستندهای منتشرشده را حداقل یک‌ بار دیدم. همان‌طور که در سؤال قبل عرض کردم بین کسانی که سفرنامه یا روایت می‌نویسند، من با نوشته‌های رضا امیرخانی ارتباط برقرار می‌کنم. احساس می‌کنم همان چیزی است که باید باشند. به همین دلیل کتاب «نیم دانگ پیونگ‌یانگ» را که به‌تازگی وارد بازار نشر شده بود، خریدم و خواندم. بعد هم به سراغ «جانستان کابلستان» او رفتم و آن را هم خواندم. اتفاقاً در بخشی از کتاب به عبارت «جوانمرد مردمی هستند مردم این دیار» -که امیرخانی در جانستان کابلستان بارها از آن بهره برده است- هم برای بیان جوانمردی و محبت یک خانواده مریوانی اشاره کرده‌ام.

ایکنا - مخاطب منتظر کتاب‌های بعدی صادق امامی باشد یا اینکه قصد ورود بیشتر به این حوزه را ندارید؟

روزنامه‌نگاری برای من بسیار جذابتر از نویسندگی است. با وجود سختی‌ها، همچنان علاقه‌مندم صادق امامی یک روزنامه‌نگار باشد تا نویسنده. اینکه تا چه زمانی بتوانم بنویسم یا شرایط نوشتن تا چه روزی مهیا باشد، به عوامل بسیاری مرتبط است. طبیعت هر روزنامه‌نگاری علاقه‌مند به نوشتن کتاب است ولی تلاش می‌کنم جز در مواقعی که ضرورت داشته باشد یک نوشته برای ماندگاری تبدیل به یک کتاب شود، قصدی برای نوشتن کتاب نداشته باشم.

کتاب «یک زمستان با کولبرها»

انتهای پیام
captcha