به گزارش خبرنگار ایکنا، حسین معصومی همدانی، استاد مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و دانشگاه صنعتی شریف، امروز دوشنبه 21 شهریورماه در مدرسه تابستانی «اندیشه پیشرفت؛ مباحثی در فلسفه، علم و تاریخ» با موضوع «مفهوم پیشرفت علمی در دوران اسلامی» سخنرانی کرد.
در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
از زمان مشروطه به جای پیشرفت، کلمه ترقی به کار میرفت. فریدون آدمیت هم کتابی با عنوان «اندیشه ترقی و حکومت قانون» نوشته که منظور وی از ترقی، همان پیشرفت است. اگر از یک شخص ایدهآلیست در فلسفه بپرسیم که چه تعریفی از باورهای خودش دارد احتمالاً تعریفی به ما عرضه میکند اما اگر از آدمی که خودش را از ترقیخواهان میداند بپرسیم منظور از ترقی خواهی چست؟ جواب خیلی روشنی دریافت نخواهیم کرد و احتمالاً میگوید من چیزهایی را خوب میدانم و و چیزهایی را بد و از چیزهای خوب خوشم میآید و از چیزهای بد هم بدم میآید. این آدم احیاناً حاضر است در راه چیزهایی که خوب میداند فداکاری کند.
خصوصیات ایدههای پیشرفت
ایدههای پیشرفت چند خصوصیت دارند. یکی اینکه به نظریه یا تخصص خاصی وابسته نیستند و دامنه رواج آنها بسیار وسیع است و به همین دلیل مختص گروههای اجتماعی خاصی نیستند و شاید به دلیل همین ابهامی که در مصداق و تعریف آنهاست گروههای مختلف از آنها استفاده میکنند. خاصیت دیگر این ایدهها این است که اگر بخواهیم آنها را دقیقتر کنیم در یک نظریه خاص جذب میشوند مثلاً اگر به جای پیشرفت به صورت کلی، از پیشرفت اقتصادی سخن بگوییم آنگاه باید بیان کنیم که چه ملاکهایی در علم اقتصاد برای پیشرفت وجود دارد و این ملاکها را کمّی کنیم. به همین دلیل از قرن هجدهم، کلمه پیشرفت جای خود را به توسعه میدهد چون مبهم و سنجشناپذیر است.
مشخصهای که بنده میتوانم برای پیشرفت ذکر کنم این است که پیشرفت در وهله اول نوعی احساس است که در عدهای از فعالان اجتماعی به وجود میآید و در نتیجه دو جامعه یا دو دوران را با هم مقایسه میکنند. نه تنها ایده پیشرفت بلکه ایدئولوژی پیشرفت هم بر اساس پیشرفت علمی ساخته شده است. نکته دیگر اینکه از دوگونه پیشرفت میتوانیم صحبت کنیم که یکی پیشرفت به عنوان احساس در میان گروهی از آدمها است و دیگری پیشرفتی است که ما بر اساس پژوهش بعد از گذشت یک دوره و بر اساس ملاکهایی که خودمان شاخص پیشرفت میدانیم و معمولا از علوم انسانی ناشی می شود به آن پی میبریم. برای مثال میتوان مصرف پروتئین را یکی از ملاکهای پیشرفت در امر تغذیه دانست لذا محققان بررسی میکنند که از فلان تاریخ تا فلان تاریخ میزان مصرف پروتئین آلمانیها چند درصد اضافه شده است.
اندیشه پیشرفت در تمدن اسلامی
نکته مهم در امر پیشرفت این است که ما آن را به شروع دوران مدرن یعنی دوران رنسانس بازمیگردانیم اما جالب این است که یک دوگانگی در مفهوم پیشرفت از همان دوران رنسانس احساس میشود؛ دورانی که قرار بود در آن یک نوزایی و تولد مجدد رخ دهد یعنی در عین حال که متفکران این دوره به بهتر شدن وضع معماری، ادبیات، زندگی مردم و ... میاندیشیدند اما اینگونه نبودند که بگویند معماری به صورت طبیعی رشد میکند بلکه میگفتند باید به الگوهای رومی و یونانی بازگردیم یعنی مفهوم پیشرفت با بازگشت به چیزی در گذشته همراه بوده است. بنابراین نوعی دیالکتیک بین مفهوم پیشرفت و پسرفت وجود داشته و معمولاً پیشرفتگرایان به این رابطه دیالکتیکی چندان فکر نمیکنند.
سؤال این است که آیا احساس پیشرفت در دوران اسلامی وجود داشته یا خیر؟ ابوریحان بیرونی کتابی دارد که به نوعی درباره تاریخ علم از جمله نجوم قدیم است. وی در مقدمه کتاب میگوید زمان ما زمان عجایب و غرایب است و اضداد در آن جمع شدهاند یعنی از یک سو چشمههای علم جوشان است و نیز شاهد همهگیر شدن فضل در میان مردم هستیم و از طرف دیگر اخلاقی پیدا شده که این افراد به همدیگر حسد میورزند و چیزی که کسی کشف کرده دیگری به خودش نسبت میدهد لذا پدیده رقابت شدید و حتی اتهام دزدی به هم زدن در میان آنها وجود دارد. یکی دیگر از نشانههای چنین احساسی در نوشتهای از ابن هیثم است که اشکالاتی را بر بطلمیوس وارد میکند.
جای خالی ایدئولوژی پیشرفت
این مفهم در اندیشه زکریای رازی و در کتاب «اشکالاتی بر فاضل پزشکان جالینوس در کتابهایی که به او نسبت داده شده است» نیز با تفصیل بیشتر بیان شده است. رازی میگوید میدانم بسیاری من را به خاطر نوشتن این کتاب سرزنش میکنند اما علم و فلسفه جایی نیست که انسان تسلیم بزرگان شود و بر آنها سخت نگیرد، فیلسوفان نیز دوست ندارند شاگردان آنها چنین کنند و انتقادی نداشته باشند و هدف ما از انتقاد این است که نظر به پیشرفت علمی داشته باشیم.
به عنوان نتیجه صحبتهایم باید بگویم اینکه پیشرفت در حوزههای دیگر همانند معماری، لزوماً به پیشرفت علم منتهی میشود مفهومی مدرن است و مخصوصاً با نزدیک شدن شدید علم و تکنولوژی، این مفهوم اهمیت زیادی پیدا کرده است چراکه در زمانی، علم راه خود را رفته و تکنولوژی راه خود را میرفته است. تاریخ علم به خودی خود با تحول سر و کار دارد نه با پیشرفت یعنی با تحول نظریهها، اندیشه شناخت لزوماً منجر به پیشرفت نمیشود. از سوی دیگر این مسئله در فلسفه علم نقش کلیدی بازی میکند چون فلسفه علم میخواهد بگوید که چرا علم موفق است اگرچه تاریخ علم میتواند برای موافقان و مخالفان این نظریه، موادی را تأمین کند.
نتیجه دیگر اینکه احساس پیشرفت در تاریخ تمدن اسلامی وجود داشته است و نقش دیگر پیشرفت که انگیزه کارهای علمی و جدید است را نیز در این دوران شاهد بودهایم اما چیزی که وجود نداشته است ایدئولوژی پیشرفت است بدین معنی که این پیشرفت ناگزیر است و در هر حال رخ میدهد و متوقف نمیشود.
انتهای پیام