حذف تبعیض‌های ساختاری مذهبی در دوران مدرنیته
کد خبر: 4084996
تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۴:۰۶
آرش اباذری تبیین کرد:

حذف تبعیض‌های ساختاری مذهبی در دوران مدرنیته

پژوهشگر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی گفت: هگل می‌گوید در تمام جوامع پیشامدرن، نوعی تبعیض ساختاری بین افراد وجود داشته است اما در دوران مدرن، انسان به مثابه یک انسان به رسمیت شناخته می‌شود نه به خاطر اینکه یهودی، مسلمان کاتولیک، پروتستان و ... است.

آرش اباذری

به گزارش خبرنگار ایکنا، آرش اباذری، پژوهشگر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی، امروز دوشنبه، 21 شهریورماه در مدرسه تابستانی «اندیشه پیشرفت؛ مباحثی در فلسفه، علم و تاریخ» با موضوع «هگل و اندیشه پیشرفت» سخنرانی کرد.
در ادامه گزیده سخنان وی را می‌خوانید؛
 
ابتدا لازم است مقداری درباره فلسفه تاریخ هگل صحبت کنیم که راه ورود به اندیشه‌های وی است. تز اول وی شکاف رادیکال بین دنیای مدرن و پیشامدرن است. برخی فکر می‌کنند فلسفه هگل، سنت‌گراست اما واقعیت این است به هیچ وجه اینگونه نیست بلکه تز وی قابل دفاع است. وی می‌گوید در تمام جوامع پیشامدرن، نوعی تبعیض ساختاری بین افرادی که پیرو یک مذهب خاص هستند و پیرو نیستند و افراد دارای ملیت و نژاد خاص با دیگران، وجود داشته است اما در دوران مدرن، این اولین بار است که انسان، به مثابه یک انسان به رسمیت شناخته می‌شود نه به خاطر اینکه یهودی، مسلمان، کاتولیک، پروتستان و ... است.

پیشرفت نوعِ بشر

وی این ایده را به گونه‌ای دیگر در ساختار سیاسی مطرح می‌‌کند به گونه‌ای که اتفاق بنیادین برای وی انقلاب فرانسه است و می‌گوید برای اولین بار در تاریخ بشریت نوعی قانون اساسی نوشته شد که مبنای آن حقوق انسانی و بشری است یعنی انسان‌ها به مثابه انسان بودن اهمیت دارند و ساختار سیاسی باید آن را به رسمیت بشناسد. بنابراین وی متفکری سنتی نیست و به نظر وی دنیای مدرن با دنیای قبل از آن شکاف دارد. نکته دیگری که قابل دفاع است این ایده است که در دوران مدرنیته، ایده تاریخ جهانی شکل می‌گیرد. ایده کلی پشت این حرف این است که قبل از دوران مدرن فرهنگ‌های مختلفی وجود داشتند که در همزیستی بودند اما امروزه اگر بخواهیم وضعیت چین یا ژاپن را بفهمیم لازم است اتفاقاتی که در انقلاب فرانسه رخ داده را بفهمیم و حتی برای فهم شرایط ایران نیازمند فهم تاریخ جهانی هستیم. از سوی دیگر هگل می‌گوید حتی باید کشورهای تحت ستم را در راستای فهم کشورهای پیشرفته فهمید. 
 
وی معتقد است تاریخ جهان را به دو شکل می‌توان تعبیر کرد که یکی شکل همزمانی است که برای فهم وقایع یک کشور به وقایع دیگر کشورها توجه کنیم و شکل دوم هم اینگونه است که گذشته بشر را به شکل واحدی در نظر بگیریم که در نهایت به مدرنیته ختم می‌شود. ایده سوم هگل در فلسفه تاریخ این است که نوعِ بشر پیشرفت کرده است. این هم مناقشه برانگیز است که چگونه بتوانیم بفهمیم که بشر پیشرفت کرده است. البته هگل علی‌رغم اینکه ایده‌آلیست نامیده می‌شود به معنای امروزه رئالیست است و جهان را به خوبی می‌فهمد اما با این وجود معتقد است علی‌رغم جنگ و بدبختی و انواع نکبت و فلاکت در جامعه مدرن، می‌توانیم رد پاهای عقلانیت را در طول تاریخ بشر ببینیم بنابراین تز وی درباره تاریخ برای ده سال و بیست سال نیست بلکه وی در مورد دوره‌های زمانی دویست و سیصد سال صحبت می‌کند.

چرا آگاهی از آزادی اهمیت دارد؟

وی می‌‌گوید پیشرفت را نباید مثلاً به معنای افزایش ثروت ملل در نظر گرفت همانگونه که آدام اسمیت معتقد است. پیشرفت در افزایش طول عمر، بهداشت عمومی یا پیشرفت در نظریات علمی یا کنترل طبیعت هم نیست بلکه تأکید می‌کند که تنها معیار پیشرفت، در آگاهی از آزادی است. سوال این است که چرا آگاهی در آزادی باید اینقدر برای هگل اهمیت داشته باشد؟ وی معتقد است دانستن اینکه من آزاد هستم و برده نیستم تغییر بنیادینی در هویت عملی انسان به وجود می آورد لذا این فاکتور با دیگر فاکتورها در یک ردیف در نظر گرفته نمی‌شود.
 
وی می‌گوید وقتی افراد و ملت‌ها، مفهوم انتزاعی آزادی را بدین معنا که انسان‌ها به صرف انسان بودن آزاد هستند درک می‌کنند و در آن صورت چنان نیرویی در آنها جمع می‌شود که دیگر چیزی نمی‌تواند آنها را مهار کند و این هم چیزی شانسی نیست چراکه آزادی جزو برسازنده هویت انسان است و باید آن را در عالم سیاسی و اجتماعی محقق کند. هگل می‌گوید در دوران مدرن همه افراد نباید گوش به زنگ کسی دیگر باشند. البته این به معنای آنارشیسم نیست بلکه همه باید به قانون تن دهند اما مهم این است که آن قانون باید توسط یک پروسه جمعی تدوین شود. 
 
علاوه بر اینکه هگل پیشرفت را در آگاهی از آزادی می‌داند اما یک جنبه دیگر در اندیشه وی این است که وقتی تاریخ فلسفه هگل را می‌خوانید نوعی تاریخ سیاسی یعنی تاریخ دولت‌های مختلف است و آنچه برای وی ارزش دارد پیشرفت در ساختار عینی سیاسی است به گونه‌ای که آزادی را در خود محقق کند. هگل را گاهی به عنوان یک فیلسوف ایده‌آلیست در نظر می‌گیرند و انگار فقط ایده‌ها برای وی مهم است اما به هیچ وجه وی چنین نمی‌اندیشد که پیشرفت جامعه بشری اینگونه رخ می‌دهد که چند فیلسوف بنشینند و برای پیشرفت ایده دهند بلکه می‌گوید برای اینکه تاریخ را بفهمیم باید در ساختارهای سیاسی تغییر ایجاد شود. 

اهمیت فهم تاریخ دولت‌ها

وی می‌گوید اگر بخواهیم تاریخ را خوب بفهمیم باید تاریخ دولت‌ها را بفهمیم چون تاریخ آنها مکتوب است و دولت نهادی عمومی است که با قبیله یا گروه خاصی از مردم تفاوت دارد و تصمیمات آن بر کلیت مردم تأثیر می‌گذارد. برای وی تاریخ مکتوب کشورها اهمیت زیادی دارد چون اجازه می‌دهد نسل‌های بعدی درباره آن تفکر کرده و موقعیت کنونی خودشان را در سایه تغییرات تاریخی ببینند و اگر این تاریخ شفاهی باشد ارزش چندانی ندارد. مسئله دیگر اینکه پیشرفت، خواسته مستقیم انسان‌ها نیست بلکه پیشرفت جامعه بشری نوعی نتیجه ناخواسته کنش‌های آنهاست.
 
به نظر وی مکانیزم پیشرفت تاریخ، بر پایه تضادها و تناقض‌های اجتماعی است یعنی تاکید دارد که جریان تاریخ همانند این نیست که یک دانه بلوط را در زمین می‌‌کارید که در نهایت تبدیل به درخت بلوط می‌شود بلکه آنچه اهمیت دارد این است که برخی تناقض‌ها در درون جامعه انسانی به وجود می‌آید و حل کردن این تناقض، مکانیزم پیشرفت تاریخی است. هگل می‌گوید تاریخ جهان، تئاتری از خوشبختی و سعادت نیست بلکه سعادت و خوشبختی، صفحات خالی تاریخ را تشکیل می‌دهند و تاریخ سراسر تناقض و تعارضات بوده است.
انتهای پیام
captcha