به گزارش ایکنا، نشست «رهیافتی به نظریه قرآنی آزادی»، امروز 9 اردیبهشت، با سخنرانی اسحاق سلطانی، پژوهشگر فلسفه سیاسی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع)، به همت پژوهشگاه علوم و معارف قرآن و به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
عمده مباحث بنده مبتنی بر مباحث انسانشناسانه علامه طباطبایی است که در مباحث تفسیری ایشان وجود دارد و نکته دیگر این است که هدف ما از این بحث، دستیابی به نظریه قرآنی آزادی در سطح فلسفه سیاسی است و باید دید مقتضای آن چیست و اگر بخواهیم به آن پایبند باشیم، چه سیمایی از یک نظریه در قرآن شکل میگیرد. رویکرد تفسیری ما تفسیر موضوعی قرآن، به ویژه با تأکید بر آرای شهید صدر است
روش تفسیر موضوعی که شهید صدر مورد توجه قرار دادهاند، چند گام اساسی دارد که اولین مورد آن، موضوعشناسی دقیق است. در نگاه ایشان فرایند تفسیر موضوعی از بیرون آغاز میشود و مفسر پس از اینکه بر مباحث مسلط شد، میتواند آنچه از دانش بشری انباشته را سامان دهد و از سامان دادن آن دانش به سؤالات اساسی در حوزه آن موضوع برسد. وقتی به این سؤالات رسید، زمینه تعامل با قرآن فراهم میشود و میتواند سؤالات را بر قرآن عرضه کند. در مورد روش تفسیر قرآن به قرآن نیز در نگاه علامه طباطبایی مباحث زیادی مطرح است که نمیخواهم به تبیین این روشها، بپردازم اما یکسری نکات کلیدی را باید مورد توجه قرار داد.
یکی از نکات اینکه قرآن در تفسیر خودش کافی است و نیاز به عامل بیرونی ندارد و تبیان همه چیز است و مگر میشود چیزی تبیان کل شی باشد و خودش را تفسیر نکند. یکی دیگر از مسائل مهم توجه به روح معنا است که از تحمیل ناصواب بر قرآن بر حذر باشند. نکته دیگر لزوم درک مجموعه آیات است و اگر قرار است موضوع مشخصی را تحقیق کنیم، باید همه آیات را ببینیم و نکته دیگر توجه به رابطه طولی بین ظاهر و باطن است و اینکه ظاهر، باب ورود به باطن است و اینکه کسی بخواهد از باطن سخن بگوید اما برای اینکه این بحث را ارائه کند از ظاهر الفاظ عبور کند را قبول ندارند.
بنابر این مباحث، در روش تفسیر موضوعی و گامهایی که متناسب با بحث شهید صدر وجود دارد در گام اول باید حوزه موضوعی را در نظر گرفت. ما نیز نظریات جریان اصلی حوزه آزادی را در نظر گرفتیم و مشخص شد یکسری سؤالات وجود دارد که همه به آنها موضع روشن دارند و میتوان اینها را یک مؤلفه در نظر گرفت. یک قسمت مباحث حول این سؤال است که مبنای آزادی چیست؟ دیگر اینکه موانع آزادی چیست؟ سوم اینکه کارگزاران آزادی کدامند و در نهایت اینکه، غایت آزادی چیست؟ اینها سؤالاتی هستند که هر نظریهای اگر بخواهد در باب آزادی طرح شود، باید در قبال آنها موضع داشته باشد.
البته به این معنا نیست که مثلاً مؤلفه موانع را یک مؤلفه ضروری قبول کند، بلکه باید تکلیف خود را با این سؤالات روشن کند. کمااینکه هر نظریهای میتواند مؤلفههای اختصاصی خود را نیز داشته باشد. بنابراین اینها سوا لاتی هستند که محور تعامل بنده با قرآن کریم را استوار میکنند.
مباحث پیرامون مبنای آزادی بسیار مفصل است. یک نکته مهمی وجود دارد و آن اینکه انسان در نگاه قرآنی به عنوان خلیفه معرفی میشود. این سؤال مطرح میشود که چرا او شایستگی خلافت را پیدا میکند که ریشه این امر به بعد روحانی انسان برمیگردد که به واسطه نفخ روح در انسان پدید میآید و امکان علم به اسماء الهی در انسان پدیدار میشود. حقیقتی که ریشه در امر الهی دارد و منتسب به خدا است. انسان با این حقیقت روحانی شایستگی خلافت را پیدا میکند و هستی مسخر وجود او میشود اما باید توجه کند که حق تصرف به صورت استقلالی در خداوند معنا دارد و در انسان تبعی است.
انسان با یک چنین جایگاه و بسط یدی، اگر از ابتدا در مقتضایی باشد که امکان تحقق تام خلافت الهی و استفاده از آن بسط ید برایش فراهم باشد، در معرض یک خطر جدی است و آن اینکه این بسط ید را از خودش بیابد. یعنی درک استقلالی پیدا کند و فکر کند چون انسان است این بسط ید را یافته است و خود را اصل بگیرد. خداوند مقتضیاتی را فراهم میکند تا انسان از این درک که نقطه اساسی تمامی انحرافات است و استکبار از اینجا زاده میشود، دور شود. یکی از مقتضیات، عالم ذر است. در آنجا انسان نسبت به وجودش اشهاد پیدا میکند و میفهمد در تدبیر خودش، استقلالی ندارد و فقر و احتیاج ذاتی خود را درک میکند.
یکی از مباحث نیز، بهشت برزخی است که در آنجا انسان حق هر تصرفی را پیدا میکند؛ یعنی اینکه آزادی مطلق دارد، بهغیراز یک فعل مشخص و عاملی که باعث میشود شیطان آدم و حوا را وسوسه میکند که دوام نیاورند و این تصرف را نیز انجام ندهند، غفلت از مقتضای عالم ذر است و اینکه انسان دارای درک استقلالی از خودش میشود و شیطان آنها را به زندگی جاودان میفریبد. آزادی مطلق مقتضای اولین خلیفه خداوند است و مقتضای خلافت محسوب میشود. انسان در اینجا دچار لغزش میشود و وقتی به دنیا هبوط پیدا میکند، دچار نیاز میشود و برای رفع نیاز باید به دیگران رجوع کند.
فطرت انسان استخدامگر بودن را برای انسان اقتضا میکند، اما وقتی میخواهد استخدام کند به این درک میرسد که اگر همه افراد بخواهند دیگران را به استخدام درآورند میبینند شاید هیچکدام نتوانند دیگری را به استخدام خود درآورند؛ لذا به لزوم پایبندی استخدام متقابل میرسند و اینجا است که جامعه متحد شکل میگیرد، اما این دوران خیلی تداوم ندارد و دلیلش متنوع شدن استخدامها است و عاملی که نظم را از بین میبرد، فطرت استخدامگر است و به واسطه استخدامگری انسانها، استبداد پدید میآید.
اما یک پرسش هم این است که چرا فطرت خودش نمیتواند عاملی برای اتحاد در جامعه انسانی شود؟ نکته این است که در مراحل نخستین وجود انسانی، قوایی که در انسان به صورت بالفعل هستند، قوای غضبیه و شهویه هستند و در این مرحله، تکیه بر خواست انسان به معنای نهادینه شدن استبداد در جامعه انسانی است. یعنی در این مقتضا، ولو با تکیه بر خواست انسان نظمی پدید آید، ماهیتش انسانی نیست.
اما خروج از این مقتضا چطور باید باشد؟ علامه طباطبایی به آیه: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» اشاره میکند. در حقیقت اینجا است که دین و یا شریعت دینی وارد میدان میشود و با آوردن قوانین مشخص که مصاحبت با حق دارند، نظم را در جامعه ایجاد میکنند. بنابراین خلیفه بودن انسان اقتضای آزادی مطلق را دارد و خطر این است که دچار درک استقلالی خود شود و برای اینکه از این فضا دور شود، نیازمند مقتضیاتی است که از جمله عالم ذر است. اگر انسان بخواهد از آزادیهای خود بهرهمند شود، باید به قوانین پایبند باشد که همان شریعت است. انسان باید حاکمیت تبعی خود را درک کند و نگاه استقلالی به خود نداشته باشد و هر سنخی از آزادی که مبتنی بر نگاه استقلالی به انسان، آزادی را طرح کند، مورد قبول نیست.
مؤلفه دیگر، مؤلفه مدار آزادی است. در پاسخهایی که از قرآن میفهمیم، عنصر حق تکرار میشود که در هر چهار سؤال پیشگفته، این مسئله صادق است. یکی از ویژگیهای کارگزاران آزادی این است که موظف به بسط دادن حق هستند و خدا فرمود رسول میآید تا دین حق را گسترش دهد و در مورد موانع و غایت آزادی نیز همین مسئله وجود دارد. بنابراین مدار آزادی مؤلفهای است که عامل زمینهساز جهت بهرهمندی انسان از آزادیها است و آزادیها و نا آزادیها بر آن تعیین میشوند و این مؤلفه، نقشی اساسی در مورد دیگر مؤلفههای آزادی دارد و آن عنصری که تعیینکننده این مؤلفه است، چیزی نیست جز حق.
انتهای پیام