جهان‌بینی یوسف(ع) او را نجات داد / درهایی که رسانه‌ها بر ذهن ما بسته‌اند
کد خبر: 3968179
تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۷:۰۸
سیدمجتبی حسینی:

جهان‌بینی یوسف(ع) او را نجات داد / درهایی که رسانه‌ها بر ذهن ما بسته‌اند

سیدمجتبی حسینی با بیان اینکه ممکن است سه دور مفاتیح را ختم کرده باشیم، اما بدانیم که آنچه به سمت خدا می‌رود، اعتقاد است،‌ اظهار کرد: برخی اوقات برای اینکه کسی را در یک خطایی بیندازند، مقدمه‌اش این است که درها را می‌بندند. امروزه هم درهای ما و پارادایم‌های ذهنی ما رسانه‌ها هستند و از آن طرف هم طوری در را بسته‌اند که حرف جدید نیاید.

به گزارش ایکنا، دوازدهمین جلسه از تفسیر سوره مبارکه «یوسف»، شب گذشته، 9 اردیبهشت‌ماه، با سخنرانی سیدمجتبی حسینی، پژوهشگر دینی، به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

«وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ * وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ».

«راود» از فعل ثلاثی مزید در باب مفاعله است و معنای آن یک چیز دو طرفه است. وزن مفاعله و تفاعل برای کار طرفینی هستند. این مراوده طرفینی است و فرق باب تفاعل و مفاعله این است که در تفاعل، طرفینی است با تساوی، اما در مفاعله طرفینی است و الزامی در تساوی ندارد. در مضاربه‌ها نیز دو نفر هستند، اما یک نفر 10 درصد و یک نفر 90 درصد است. در این آیه باب مفاعله آمده است؛ یعنی کاری که او می‌خواست کند دوطرفه بوده است و این طور نبوده که یوسف(ع) خواب بوده و زلیخا به سراغش رفته است.

در مورد بستن در نیز یک بحث تذکری است که شما باید ببینید کدام درها را باز و کدام درها را بستید. خیلی اوقات درهایی را به روی خود بستیم یا دیگران بر ما بستند و نتوانستیم فرار کنیم و لذا پیام‌های مثبت و هوای تازه از بیرون سراغ ما نیامد. بنابراین برخی اوقات برای اینکه کسی را در یک خطایی بیندازند، مقدمه‌اش این است که درها را می‌بندند. امروزه هم درهای ما و پارادایم‌های ذهنی ما رسانه‌ها هستند و توجه کنیم که سوره یوسف(ع) اگر فقط برای یوسف(ع) بود که برای ما تعریف نمی‌شد. این سوره می‌گوید که وقتی کسی که برده‌اش هستی، در را به روی تو می‌بندد. یوسف(ع) برده او بوده است؛ یعنی حتی اگر ارباب ما هم در را بست، باید حواسمان باشد و آن چنان که گفته شده یوسف(ع) به سمت باز شدن درها رفت و همان‌جا بود که زلیخا دوید و لباس را پاره کرد، برای اینکه به سمت باز کردن درها دوید.

خیلی اوقات که می‌خواهید درها را باز کنید، لباس شما را نیز پاره می‌کنند و این درها رسانه‌ها و مرادها و پارادایم‌های ذهنی ما هستند و از آن طرف هم طوری در را بسته‌اند که حرف جدید نیاید. کسانی که در یک تشکیلات خاصی شرکت کرده‌اند و عواقبی هم داشتند، بعداً تا سال‌های سال، هیچ چیزی متوجه نیستند، چون درها را بسته‌اند. بنابراین زلیخا و یوسف(ع) همیشه هستند و این طور نیست که فقط گناه جنسی مراد باشد. صحبت سر مراوده است و مراوده به همه چیز می‌گویند و البته نماد قضیه، رابطه جنسی است. مخصوصاً مؤید این قضیه در آیات بعدی است، اما همین قضیه نیز یک نمادی است، برای اینکه تو داری خیلی چیزها را از دست می‌دهی. اینکه مفسرین تا اینجای داستان را بحث کرده‌اند که آیا یوسف(ع) قصدش را کرد یا نکرد و ... به خاطر این است که این مراوده بوده است. درست است یوسف(ع) نخواست، اما بالاخره در برابر او قرار داشت.

در ادامه هم نگفت: «اعوذ بالله» پناه می‌برم، بلکه گفت «معاذالله» که یک مفهوم طرفینی است؛ یعنی تو هم مواظب باش. بعداً روشن می‌شود که ممکن است اینها مشرک بودند، اما الله را قبول داشتند. یوسف(ع) این «معاذالله» را بلند گفت و او نیز شنید. سپس به «رب» می‌رسیم که به معنای مدبر و پرورش‌دهنده است. گفت: او تاکنون من را مدیریت کرده و بهترین جایگاه را به من داده است. دو مطلب مهم اتفاق افتاد؛ یکی اینکه گفت پروردگارم من را یک جایگاه نیکو داد؛ یعنی «الله» در «معاذالله» تبدیل به «رب» شد و به صورت «ربی» آمد و اینکه این حس در این شرایط بین انسان و خدا برقرار شود بسیار مهم است. یک جاهایی از «ربنا» استفاده می‌کنیم اما جایی که خیلی خصوصی می‌شویم، می‌گوییم «ربی». گویی که هیچ عالم دیگری نیست و فقط من هستم و «رَبّ».

ما ارتباط‌های فردی خود را گاهی اوقات سر عمل‌گرایی‌های اضافه حذف کرده‌ایم. الآن می‌گوییم که همه دارند از بین می‌روند و ما متوجه نیستیم که ما نیز داریم از دست می‌رویم. این حس که می‌گوید پروردگار خود من بسیار قوی است، گویی می‌گوید که من چه را بدهم که چه چیزی را بگیرم؟ فراموش کردیم که رؤیت یوسف(ع) نیز یک مدل خاصی است. در ابتدا هم که داستان خوابش را تعریف می‌کرد گفت رؤیت کردم و با این رؤیت، برهان را دید. برهان اصلا دیدنی نیست، بلکه به نحو رؤیت یوسف(ع) بوده است که بسیار لطیف است.

در ادامه که یوسف(ع) در زندان بود، آن دو نفر جایی نگفتند من خواب دیدم، فقط گفتند این را دیده‌ایم. جالب این است که دو نفر دو چیز دیده‌اند، اما می‌گویند تأویلش را بگو که تأویلش را مفرد می‌گوید. رؤیت یوسف(ع) چیست؟ این به همان‌جایی برمی‌گردد که می‌گویید «معاذالله» و همان‌جا که می‌گوید او «رَب» من است. برهان «رَب» این بود که خدا یوسف(ع) را دوست داشت. علت اینکه قرآن می‌گوید یوسف(ع) نیز عزم کرد، این بود که بعداً در طول تاریخ نگویند یوسف(ع) رفتاری غیربشری انجام داد. قرآن عزم یوسف(ع) را می‌گوید تا فکر نکنیم یوسف(ع) ناقص‌الخلقه بود و اگر برهان ربّ نبود او نیز عزم می‌کرد. جبر فیزیولوژیک نبود که این کار را نکرد، بلکه چیز دیگری بود؛ لذا عزم او را می‌کرد، اگر برهان «رَبّ» را نمی‌دید.

سپس جایگاه رفیع خودش را نزد خدا دید. در ادامه می‌گوید ظالمین رستگار نمی‌شوند و این یعنی من تازه دارم رشد می‌کنم، چرا باید از رستن خودم جلوگیری کنم؟ یوسف(ع) یکبار در این قضیه نگفت که من اهل این کارها نیستم، بلکه می‌گوید «معاذالله»؛ یعنی هیچ کدام از ما مهم نیستیم و باید به خدا پناه برد. برهان ربّ این است که در این فضای در بسته و گناه‌آلود، شما حرف خدا را وسط آورده‌اید. وسط مجلس نیمه‌شب دعای کمیل که اسم خدا بیاید تعجب ندارد، اما اینکه در این فضا از خدا سخن بگویید نکته مهمی است. حتی نگفت من فرزند یعقوب و از نسل ابراهیم و ... هستم، بلکه گفت «معاذالله» و بعد گفت که اگر این کار را بکنم به همه ظلم کرده‌ام.

چیزهایی هست که خدا ما را از آن دور می‌دارد و چیزهایی نیز هست که آن را خدا از ما دور می‌دارد که یک تفاوت دیاگرامی دارد. یکجا من را از آن کار بازمی‌دارد و یکجا نیز آن کار را از من بازمی‌دارد، اما کجاها من را باز می‌دارد؟ آنجا که آیاتی را فرستاد و من استکبار کردم و حق مطلب را ادا نکردم که من را بازمی‌دارد که فرمود آیه جلوی ما می‌آید و خدا ما را کنار می‌کشد و می‌گوید بر قلب اینها مُهر زده شده است و یک عده‌ای هستند که بدی‌ها را از اینها دور می‌کند.

یوسف(ع) کار خود را کرده است و اکنون خدا از او بدی را دور می‌کند. آنجا که گفت او خدای من است، بالا رفت، چون این توحید مطلق است و از این بالاتر نداریم. آیه می‌گوید که یوسف(ع) مخلَص است و یک‌جا می‌گوید محسن است، اما تا اینجا که کار خوبی از یوسف(ع) گزارش نشده است و اینکه کار بدی نکرده، دلیل بر محسن بودن نیست، چون باید کار مثبت انجام شود، اما علتش این بود که اعتقادش درست بود.

ممکن است سه دور مفاتیح را ختم کرده باشیم، اما باید بدانیم که اعتقاد مهم‌تر از عمل است و آنچه به سمت خدا می‌رود، اعتقاد است و عمل صالح آن را بالاتر می‌برد که فرمود: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ...». تا اینجای کار ما از یوسف(ع) عبادت خاصی ندیدیم. او به خانه حاکم رفته و زندگی مرفهی می‌کند، اما در این وسط اعتقادش درست بود؛ لذا یوسف(ع) نیز فرمود: «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ»، نمی‌گوید اگر من را بازداری، بلکه می‌گوید اگر تو کید اینها را از من دور نکنی من هم گرفتار می‌شوم.

انتهای پیام
captcha