به گزارش ایکنا؛ محسن اسماعیلی، عضو مجلس خبرگان رهبری و استاد دانشگاه تهران، دوشنبه 13 اردیبهشتماه، در سومین جلسه از سلسله درسگفتارهای معارف قرآنی با عنوان «به اضافه نور» که به همت سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور برگزار میشود، با موضوع «ویژگیهای حاکم تراز قرآنی با نگاهی به شخصیت امیرالمومنین علی(ع)»، به ایراد سخن پرداخت که در ادامه مشروح آن را میخوانید؛
این بحث، بحث پردامنهای است و یک زمانی در جلسات هفتگی نهجالبلاغه که سالها داشتیم، بیش از یک سال در این زمینه بحث کردیم. انتظار نمیرود که در یک جلسه یک ساعته بتوانیم چیزی جز فهرست یا دورنمایی از یک منظر را مطرح کنیم. بحث خود را به دو قسمت تقسیم میکنم؛ در بخش اول موضوع خودم را از نگاه قرآن تبیین میکنم و در بخش دوم، مواردی را از گفتار و رفتار امام علی(ع) به عنوان مفسر این بخش از مفاهیم قرآنی تبیین میکنم.
قرآن کریم در مورد حکومت و حاکمان از مفاهیم مختلفی بهره برده است و از منظرهای مختلفی به آن نگاه کرده است. امروز یکی از این مفاهیم که به نظرم اصلیترین مفهوم قرآنی در زمینه حکومت و حاکمیت است، نام میبرم و خیلی فهرستوار اصول معارف قرآنی در این زمینه را فهرست میکنم و از نهجالبلاغه برای تفسیر آن کمک میگیرم. مفهوم محوری و عنصر اصلی که نگاه قرآن به حکومت و حاکمان بر مبنای آن باید تفسیر شود، مفهوم امانت است. البته یک مفهوم دیگر نیز هست که عبارت از ولایت است و اینها دو بال اصلی حکومت دینی هستند که در این جلسه به امانت میپردازم.
قرآن حکومت را امانت و حکام را امانتدار میداند که این نگاه نتایجی نیز در پی دارد. برای روشن شدن مطلب باید بگویم فرض کنید کسی چیزی دارد که که برای او خیلی مهم است و نگران حفاظت از آن است و این را دست دیگری میدهد تا برای او محافظت کند که میشود امانت. مثلا ما میخواهیم به مسافرت برویم و اگر خودرو را در خیابان بگذاریم مدام نگران هستیم و آن را به همسایه میسپاریم تا خیالمان راحت باشد. وقتی کسی چیزی را به دیگری امانت میدهد، به امانتگیرنده امین میگوییم که شرعاً مکلف به مراقبت کامل از امانت است.
امانتدار مکلف است که نهایت مراقبت را به عمل آورد و اگر در مراقبت کامل از امانت کوتاهی کند، اسم بنده شرعاً از امین تبدیل به خائن میشود؛ یعنی مفهوم مقابل امانت، خیانت است و امین و خائن داریم؛ یا امین هستم و نهایت دقت را دارم و یا خائن هستم و از نظر فقهی و حقوقی همه فقها در این حکم، همداستان هستند که اگر کسی در امانت خیانت کند و آن امانت آسیبی ببیند، شرعاً مسئول است و باید در پیشگاه خدا پاسخ بدهد. مثلاً اگر خودرویی نزد ما به امانت گذاشته شود و برای استفاده شخصی سوار آن شوم، بنده خائن هستم. حکم دیگری که فقها برای امین میگویند، این است که او باید فقط به وظیفه مراقبت خود عمل کند و حق استفادهای از آن چیزی که امانت گذاشته شده را ندارد.
حکم دیگری که فقها به آن تصریح کردهاند، این است که امین هر موقع که به صاحب امانت مراجعه کرد، باید تحویلش بدهد و تأخیر خیانت است و باید حساب پس بدهد و حکم دیگر این است که امین هر زمان احساس کرد دیگر توان نگهداری از امانت را ندارد، باید پس بدهد، همان طور که در ابتدا باید ببیند اگر قدرت دارد قبول کند، والا شرعاً باز هم خائن است. اینها مسائل اجماعی در فقه است و اختلافی در این زمینه نیست.
بنابراین قرآن حکومت را امانت میداند که ماهیتش این است که باید مراقبت داشته باشیم و هیچ سودی نباید از آن ببریم، وگرنه خائن هستیم و اگر مقصر نباشیم ضامن هستیم و اگر میخواهیم امانت را بگیریم باید توانش را داشته باشیم، والا خائن هستیم و اگر هم دیدیم نمیتوانیم، باید آن را تحویل دهیم.
یکی از آیات قرآن این است که فرمود: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»، امانت را به آسمانها و زمین دادیم، اما قبول نکردند و ترسیدند و انسان آن را بر عهده گرفت. در مورد این امانت تفاسیر مختلفی شده است، اما در کتب روایی ما به حکومت تفسیر شده است. ما حکومت کردن را به عنوان امانت به آسمانها و زمین و کوهها دادیم، اما قبول نکردند و انسان گفت من میتوانم آن را حمل کنم و قرعه فال به نام این انسان دیوانه زدند که اگر دیوانه نبود قبول نمیکرد. کسی که به دنبال حکومت میدود و شیفته است، دیوانه و ظلوم و جهول است. اگر انسان باور داشته باشد که امانت است، قبول آن ساده نیست. در آیه دیگر فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا»، ذیل این آیه روایت است که فرمودند: مخاطب آیه حکام هستند.
از این آیات معلوم میشود که تحلیل قرآن برای حکومت بر محور امانت است. این را نیز باید بگویم که وقتی میگوییم حکومت، مرادمان امپراطوری جهان نیست، بلکه یک وزیر هم حاکم است و یا حتی اگر انسان اختیار یک یا دو نفر را داشته باشد، دارد حکومت میکند؛ لذا نباید بحث را محدود کرد. دختر شعیب وقتی به پدرش سفارش موسی را کرد تا نزدش کار کند، استدلالش این بود که این فرد امانتدار خوبی است. شعیب، موسی را برای چوپانی میخواست استخدام کند و این یعنی برای چوپانی نیز باید قوی و امانتدار باشید، یا به تعبیری تخصص و تعهد داشته باشید.
بنابراین قرآن، حکومت را بر محور امانت قرار داده است و اکنون باید نگاهی به نهجالبلاغه داشته باشیم. امام(ع) نیز در نهجالبلاغه این تحلیل قرآنی را در نامه 50 تأیید کرده است. به عامل خود نوشتهاند پستی که دست تو است، طعمه و سفره نیست که خیال کنی باید سهمت را برداری، بلکه امانت است. این باری است بر دوش تو و نه دانهای در سفره تو.
نتیجه این میشود که امانتداری سخت است و آسمان و زمین و کوهها نتوانستند تحمل کنند. در روایت داریم آخرین پیامبری که وارد بهشت میشود، سلیمان است، چون باید بایستد و جواب کارهای خوبش را نیز بدهد؛ لذا آسمان و زمین این را قبول نکردند و انسان قبول کرد. حضرت امیر(ع) تا تکلیفش نشده، از مسئولیت شانه خالی میکند، اما وقتی تکلیف به دوشش آمد، دیگر صحنه را ترک نمیکند. در خطبه سوم میفرماید وقتی همه مردم برای بیعت با من آمدند، همه دور من جمع شده بودند و اصرار میکردند و هجوم جمعیت طوری بود که نزدیک بود حسنین زیر دست و پا بیفتند. اما من میترسم از اینکه شما من را مجبور کنید تا خلافت را قبول کنم. در خطبه 137 فرمود شما مانند مادری که فرزندش را در بغل میگیرد، من را گرفته بودید و اصرار میکردید که قبول کن، اما من دستم را عقب کشیدم و مجدد این اتفاق افتاد. به شما میگفتم من وزیر باشم بهتر از امیر بودن است. بنابراین، تا جایی که تکلیف شرعی نشد، قبول نکرد.
برخیها هستند که خیال میکنند تکلیفشان است خودشان را جلو بیندازند که اینها توهم تکلیف دارند و نه احساس تکلیف و برخی توهمش را نیز ندارند. آنکه نگاهش قرآنی است تا از او درخواست نکنند، اصلاً جلو نمیآید. پیامبر(ص) فرمود من به کسی که دنبال مسئولیت باشد، مسئولیت نمیدهم. در روایت دیگری هست که تا ابد این کار را نمیکنم. مشکل طلحه و زبیر همین بود که به امام(ع) پیغام دادند که مشکلی نداریم، اما به هریک از ما امارتی بده. امام فرموند صلاحیت ندارید.
پس اولین نکته این است که آنکه به قرآن اعتقاد دارد، از قبول مسئولیت میترسد و فراری است. نه که استقبال نمیکند، بلکه اگر بقیه هم بیایند، پا پس میکشد. اما اگر تکلیفش شود، محکم میایستد. اگر کسی صلاحیت ندارد و وارد شود، خائن است، کسی که میتواند و قبول نکند نیز خائن است. انسان باید ببیند تکلیف شرعی و وظیفهاش چیست.
نکته دیگر این است که حال اگر وظیفه شرعی ما شد و قبول کردیم، حضرت(ع) فرمود فراموش نکن که شما امانتدار هستی و نه مالک؛ حکومت برای تو نیست. اینکه احساس کند حق کس دیگری نزدش امانت است، موجب میشود حاکم خود را خادم بداند. امام راحل میگفت به من خدمتگذار بگویید بهتر از این است که رهبر بگویید. در منطق قرآن و نهجالبلاغه حاکم خادم است و نه مخدوم؛ لذا هم از او بهره میبرند و نه برعکس.
در نامه 50 فرمود اولین چیزی که یک حاکم قرآنی باید به آن اعتقاد داشته باشد، این است که نباید در مسئولیت چیزی به او برسد و فقط باید خادم مردم باشد و به آنان مهرورزی کند. همچنین باید پاسخگو باشد. در خطبه 161 نهجالبلاغه است که وسط جنگ یک نفر به امام گفت سقیفه چه شد که شما رای نیاوردید؟ اطرافیان عصبانی شدند، اما امام(ع) فرمودند ای برادر من که از قبیله بنیاسد هستی، هر سوالی یک جایی دارد و تو جایش را بلد نیستی، اما حق تو است که از من حساب پس بگیری و من جواب پس بدهم. همچنین علی(ع) فرمود من نیز بر شما حقی دارم، اما هر زمانی که حق شما را ادا کردم و به وظیفه عمل کردم، آن وقت نوبت این میشود که شما حق من را ادا کنید، یعنی حقوق مردم بر حقوق حاکم مقدم است.
نتیجه دیگری که امام به ما یاد میدهد این است که صاحب مال اگر خواست مالش را بگیرد، معطل نکن و اگر با اوقات تلخی هم گفت، باید به او مالش را بدهی. به مالک نوشت ای مالک برای مردم یک وقتی بگذار که خودت چهره به چهره با ولی نعمتهای خودت گفتوگو کنی. در آنجا فروتنانه در مقابلشان بنشین و با اینها که مینشینی محافظ و ... را بیرون کن و بگذار مردم حرفشان را بزنند. همچنین فرمود نباید اطرافیان تو به تملق روی بیاورند تا از امانت تو سوء استفاده کنند.
یکبار هم امام(ع) بالای منبر سخنرانی میکرد، به یکباره یک نفر بلند شد و مدام حرف زد و از حضرت تعریف کرد و آخرش هم شعار داد که گوش به فرمان تواییم و ... . به نظر شما علی(ع) چطور با او رفتار کرد؟ به او فرمود از من تعریف نکن. من به قدری مسئولیتم سنگین است که خیلی سخت است جواب خدا را بدهم و با این تعریف کردنها، من را گرفتار نکن. مانند پادشاه با من حرف نزنید، چاپلوسی نکنید و خیال نکنید اگر حرف تلخ بزنید، من ناراحت میشوم.
انتهای پیام