به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی، استاد حوزه و دانشگاه، 18 بهمن در ادامه دروس فقه قرآنی به تفسیر آیه 245 سوره مبارکه بقره پرداخت.
متن سخنان وی به شرح زیر است:
آیه 245 سوره بقره: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
در اینجا تعبیر یقرضالله یعنی قرضدادن به خداوند محل بحث است؛ فرموده چه کسی حاضر است به خداوند قرض کثیر بدهد و خدا با اضعاف مضاعفی برای او جبران خواهد کرد. بحث بر سر این است که مضمون و پیام این آیه جنبه فقهی دارد یا خیر؟ آیا این آیه مربوط است به رابطه بین انسانها و مالکی که مالی را به دیگری قرض میدهد یا آیه مربوط به مسائل فقهی نیست و جنبه اخلاقی دارد یعنی خداوند اموالی را به انسان داده و او موقتاً مالک است و خدا از او میخواهد قرض بدهد.
سؤال این است که در باب معاملات میتوانیم از این آیه استفاده کنیم یا خیر؟ قبل از پاسخ به این پرسش یک نکته کلی عرض میکنم و آن اینکه از قرآن، استعارههای مختلفی به دست میآید و یکی از اینها استعاره به تجارت و کسب است و اینکه خدا به انسانها میگوید بیایید با من معامله کنید.
اعراب در عصر نزول با مفاهیم تجارت و کسب و ... کاملاً آشنا بودند و رابطه بین خدا و انسان در قالب چنین معاملاتی برای مخاطبان بیان شده است؛ مثلاً در سوره صف فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ. یا در آیه 111 توبه فرموده است: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ یعنی خداوند از مؤمنان جان و مالشان را میخرد و در انتها هم فرموده است که این تجارت مبارک است و بشارت میدهد. یا آیه 102 سوره بقره: وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛ آیه 74 سوره نساء: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ و آیات متعدد دیگر.
در قرآن این نوع استعاراتی که بیانگر ارتباط خدا با انسان است، زیاد داریم یعنی اگر شما اهل معامله و سود و تجارت هستید، با قرضدادن معامله کنید. آیه 245 هم در این راستا است. البته چند آیه دیگر هم وجود دارد که نشان میدهد مورد توجه جدی قرآن است. از جمله در سوره مائده فرموده است: وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ؛ در سوره حدید هم فرموده است: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ. در سوره حدید علاوه بر این آیه، بیان شده آیه 18 هم بر این موضوع تاکید دارد؛ آیه 17 سوره تغابن و آیه 20 مزمل هم به این موضوع پرداختهاند. در این آیات اشاره به این است که طرف قرض، خداست نه اینکه انسانی به دیگری قرض بدهد.
دو تفسیر برای این آیه بیان شده است: تفسیر اول اینکه آیات را به همان قالب فقهی میبرند که امروز با عنوان قرضالحسنه بین ما شناخته میشود. یعنی خدا قرضدادن به بنده خود را به مثابه قرضدادن به خودش تلقی کرده است؛ در روایات صدقه هم وجود دارد که شما وقتی صدقه بدهید، یعنی به خدا میدهید. این نشان میدهد چقدر بنده خدا برای او محبوب است که وقتی از انسان گرفتاری رفع نیاز کنیم، گویی به خدا قرض دادهایم. بنابراین اینقدر تو سر افرادی که به آنها صدقه و قرض میدهید نزنید و آنان را تحقیر نکنید.
تلقی و تفسیر دوم این است که جنبه استعاره دارد و الزامی ندارد اینطور تفسیر کنیم؛ خدا فرض کرده است که انسان مالک جاه، مقام، فرزند، مال و ... است و سپس از انسان خواسته است از دارایی خودت در اختیار من قرار بده؛ حتی کسی که جان خودش را هم میدهد، فرض شده مالک جان بوده و آن را تقدیم خدا میکند و خدا میگیرد و به او بازپس خواهد داد. هر چه دارید به خدا برگردانید؛ خدا خودش را به منزله موجودی فاقد فرض کرده است و شما را بالا برده است. براساس این تفسیر، این آیه شریفه قابل استناد به قرضالحسنه نیست زیرا آیه به صورت کلی گفته است هر چه دارید در راه خدا قرار دهید. حالا عمل قرضدادن مشروع است یا خیر؟ آیه ناظر به این مصداق نیست و اگر مشروعیت را از طریق دیگری ثابت کردیم، این مصداق هم شامل آن است.
اینجا خداوند با ربا با انسان برخورد کرده است و فرموده کیست که قرض بدهد و چندبرابر هم بگیرد؟ گفتوگویی بین فقها در قرن نهم مطرح شده است؛ یکی ابن متوج بحرانی متوفای 820 و دیگری فاضل مقداد متوفای 826؛ ابن متوج کتاب النهایه را با رویکرد فقهی قرآن تألیف کرده است که در دسترس نیست. فاضل مقداد بخشهایی از این کتاب را نقد کرده است.
فاضل مقداد فرموده است: ابن متوج گفته قرض دادن به مؤمن فضیلت زیادی دارد و چون قرض واقعی به خدادادن ممکن نیست زیرا او فاقد نیست، بنابراین آیه را به قرض به انسان تنزل میدهیم ولی فاضل مقداد او را نقد کرده و میگوید: لازم نیست پای بندگان خدا را در پیش بگیریم بلکه رابطه انسان با خداست و اینکه انسان باید اعمالش را به خدا تقدیم کند و با فرد دیگری معامله نکند و خدا هم عوض آن را در آخرت خواهد داد؛ پس رابطه انسان با انسان مطرح نیست و رابطه هم صرفاً مالی و اقتصادی نیست و اضعاف مضاعفه هم مربوط به عالم دنیا نیست و به این آیه برای مشروعیت قرض هم نمیتوان استدلال کرد.
فاضل مقداد میگوید: پاسخی که ما به این متوج میدهیم این است که فرمودید معنای حقیقی قرض به خدا وجود ندارد ولی با چه استنادی آن را به انسان مؤمن حمل کرده و تنزل دادید. این استدلال نشان میدهد اگر قرض رابطه نامشروعی بود، از این استعاره استفاده نمیکرد.
مرحوم مقداد اضافه کرده است که ما تنزل کردیم و گفتیم که چون خدا قرض به خود را توصیه کرده، پس قرض به انسانها هم جایز است ولی در حقیقت ملازمهای وجود ندارد و بین این دو فرق است زیرا خدا اضعاف مضاعفه را مورد تاکید قرار میدهد ولی اضافی در قرض بین انسانها ـ حتی اگر یک ریال هم باشد ـ مصداق ربا خواهد بود.
بعد هم فرموده است که خواهشاً این آیاتی را که در مورد قرضالحسنه است خراب نکنید و آن را تنزل ندهید؛ در این آیات خدا خودش را پایین آورده و انسان را بالا برده است و فرض را بر این میگذارد که انسان مالک است و خودش مالکیتی ندارد. لذا برای اثبات مشروعیت قرض از آیاتی چون تعاونوا علی البر و التقوی؛ ان الله یحب المحسنین و ... استفاده کنید. مرحوم مطهری هم چنین نگاهی به این آیات دارد.
اگر قرض انسان به انسان مطرح شود، رابطه مالی دو مصداق دارد؛ اول قرض انسانها به یکدیگر که در صندوقات قرضالحسنه هم معمولاً از این آیه استفاده کرده و مردم را به اینکه پول در آن واریز کنند، تشویق میکنند. این همان چیزی است که برای مردم شناخته شده و فقه هم آن را پذیرفته است ولی مصداق دیگری هم در بیان ائمه(ع) وجود دارد که منظور از قرض حسن یعنی پولدادن به ما زیرا ما خلیفةالله هستیم.
در این مصداق، مفهوم آیه شبیه آیه: إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا خواهد شد، یعنی هر دستی، دست خدا نیست و اگر کسی با پیامبر(ص) بیعت کند، بیعت با خداوند است و دست خدا در دست آنان قرار گرفته است.
پس یکبار خداوند میفرماید دست هر فقیری دست من است و به هر کسی صدقه و قرض دادی به من دادهای و گاهی تشریفاً دست پیامبر(ص) را دست خودش میداند ولی آیا میتوان گفت این آیه برای هر حاکمی که صلاحیت داشت، هم دلالت دارد؟ خیر پس آیه شریفه اثبات میکند که دست پیامبر(ص) دست خداوند است.
در قرضالحسنه هم اینطور است، یعنی اگر به پیامبر(ص) پول بدهید، گویی به خداوند پول دادهاید ولی برای حاکمان دیگر قابل اثبات نیست. سنخ این آیه از سنخ آیه «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا» است یعنی تیرانداختن او تیرانداختن من و قرضدادن به او قرضدادن به من و بیعت با او بیعت با من است.
این روایات چون جنبه فقهی نداشته، در کتاب وسائل الشیعه نیامده است ولی کلینی در جلد اول کافی در باب صلة الامام آورده است. از جمله امام صادق(ع) فرمودند که بهترین کار این است که انسان دینار و درهم خودش را نزد امام(ع) ببرد و این صله چنان افزایشی خواهد داشت که مانند کوه احد خواهد شد و امام آن را به آیه شریفه تطبیق داده و فرمودند والله فی صلة الامام خاصه یعنی این آیه در زمینه صله امام نازل شده است.
کافی در جلد هشتم هم دوباره آورده است که صلة الامام فی دولت الفسقه هم همان حکم را دارد و البته درخواست امام(ع) هم در شرایط قبض ید امام(ع) است وگرنه وقتی امام حاکم باشد، دست او باز است. جز امام علی(ع) و امام حسن(ع) در مقطع خاصی، بقیه ائمه(ع) قبض ید داشتند و مشمول این نوع صدقات و قروض بودند.
انتهای پیام