در دنیای انفجار اطلاعات رسانه تأثیرگذار باید دارای چه شاخصهایی باشد؟ رسانههای ایرانی چه تعداد از این شاخصهها را دارا هستند و چه عواملی سبب مرجعت رسانهای میشود؟ برای به دست آوردن مرجعت خبری و ایفای نقش قوی رسانهای در ایران و جهان چه تغییراتی باید در رسانهها ایجاد کرد؟
تلاش برای بررسی و بیان پاسخهای این سؤالات موجب شد، ایکنا با موضوع «رسانه تأثیرگذار» به سراغ مجید رضائیان، استاد حوزه ارتباطات و پژوهشگر ژورنالیسم برود. وی پایهگذار روزنامه نگاری تحلیلی و از بنیانگذاران روزنامهنگاری پس از جنگ به شمار میآید. بنیانگذاری روزنامه ایران توسط او در سال ۷۳ که برای اولین بار از ماکت موضوعی و مطبوعاتی متفاوتی برخوردار بود، توانست سبک تازهای را به عنوان «سبک خبری - گزارشی» به جامعه روزنامهنگاری عرضه نماید. رضائیان تألیفات و طرحهای مهم پژوهشی مهمی را منتشر کرده که از جمله میتوان به «تیتر نویسی»، «تیترنویسی در وب»، «شیوه نامه روزنامه نگاری»، «مجموعه ۸ جلدی بررسی اطلاعات در خبر»، «مجموعه دو جلدی بررسی پیام در خبر»، «نظرسنجی درباره علل گرایش شهروندان تهرانی نسبت به اخبار رسانههای خارجی» و ... اشاره کرد.
در بخش نخست این گفتوگو اعصار وب یک، وب دو و گذر به وب سه تحلیل و عنوان شد که روزنامهنگاری ایران به جای اینکه روزنامهنگاری شش عنصری باشد روزنامهنگاری چهار عنصری است و عدم توجه به عناصر چرایی و چگونگی به شدت به روزنامهنگاری ایران آسیب وارد کرده است.
در ادامه بخش دوم این مصاحبه را میبینیم و میخوانیم.
ایکنا ـ ذائقه مخاطب امروز از رسانه چه میطلبد تا بتواند به آن اعتماد کند؟
من هم واژه ذائقه را میپسندم و هم واژه انتظار را؛ انتظار مخاطب و تغییر ذائقه مخاطب باعث تغییر انتظارات مخاطبان شده است. اساساً یکی از نظریات در ارتباطات این است که ما دیگر چیزی به نام مخاطب نداریم. اصطلاحاً گفته میشود «نظریه مرگ مخاطب». چون اکنون مخاطب هم دریافتکننده و هم ارسالکننده پیام بوده و خود ارتباطگر شده است. البته ما روزنامهنگاران به نظریه مرگ مخاطب از منظر دیگری نگاه میکنیم و میگوییم درست است که مخاطب به همان اندازه که دریافت کننده است، ارسالکننده نیز شده و شما میتوانید بگویید که ما دیگر مخاطبی نداریم اما از دید ما روزنامهنگاران مخاطب قبلاً خارج از اتاق خبر بود و اکنون در اتاق خبر آمده است و ما که در سرویس یا تحریریه خبری نشستهایم، مخاطب هم در کنار ما نشسته است. یعنی مخاطب در فرایند تولید و نشر میتواند تأثیرگذار باشد، چون خود مخاطب بازنشر هم میدهد؛ اما این مسئله بدان معنا نیست که مخاطب مرده است بلکه مخاطب تغییر کرده و این یک بحث جهانی است.
حالا وقتی داخل ایران میآییم با فاجعه مواجه هستیم و آن اینکه ما همه تغییرات را میبینیم ولی به جای اینکه حضورمان را بیشتر کنیم، فعالتر باشیم، رسانههایمان را بیشتر مرجع کنیم، همه چیز را فیلتر میکنیم؛ یعنی تلاش میکنیم صورت مسئله پاک شود ولی تجربه ثابت کرده که صورت مسئله پاک نشده است.
شما در دنیایی واقع شدهاید که باید در پیست میدان دوی استقامت با بقیه دوندگان مسابقه بدهید و بدوید. اگر ما از این پیست بیرون بیاییم بقیه دوندگان خواهند دوید و نباید بگوییم ما از پیست خارج میشویم و اینکه بقیه همچنان در حال رقابت هستند به ما ربط ندارد. این مسئله به ما ربط دارد؛ ما هم باید بدویم مثل دیگران و میتوانیم در این رقابت اثرگذارتر باشیم و جزو نفرات فینال باشیم و اگر حضورمان را فعالتر کردیم موفقتر میشویم.
اگر بخواهیم این بحث را در داخل ایران بازتر کنیم باید سؤال کرد: آیا مخاطب منتظر میماند که رسانه نیاز او را پاسخ دهد؟ خیر؛ منتظر نمیماند. وقتی منتظر ما نماند سراغ دیگر رسانهها میرود و ممکن است این رسانه، خارجی باشد و بدون تردید رسانه داخلی را از منبع مورد علاقه خود کنار میگذارد. پس دلیل اینکه ما مورد علاقه مخاطب نیستیم، همین مسئله است. مخاطب ما را کنار میگذارد و ما بعد میپرسیم چرا مخاطب ما را کنار گذاشته است؟ به این دلیل ما را کنار گذاشت که ما انتظار او را برآورده نکردهایم.
ایکنا ـ انتظارات و اولویتهای مخاطبان ما در داخل ایران چیست؟
اتفاقی که مرتب باید در ایران دنبال کنیم کلاً روش تحقیق دانشگاهی است و اگرچه این مسئله تا حدودی «کمی» است، بعدها به کمی ـ کیفی تبدیل میشود؛ ما مرتب باید پیمایش کنیم. یکسری چیزها نیاز به پژوهش دارد که ببینیم اکنون مسئله اصلی مخاطب چیست. اکنون دیگر «مخاطبان» نداریم. مخاطبان(به صورت جمع) در دنیا مرده است.
به روشهای تحقیق و تغییر روشهای تحقیق در دانشگاهها مراجعه کنید؛ در همین رشته ارتباطات «Study Communication» ،«Media Study» ،«journalism Study» یکی نیست و جدا هستند اما در ایران مشکلات دانشگاهی هم در این رشته داریم. مخاطب به تناسب سن، نظر متفاوتی با گروههای سنی دیگر دارد. یعنی شما باید مخاطب خود را از گروه سنی مشخصی انتخاب کنید و بگویید مخاطب ما در این رده سنی خاص و محدود است. اکنون ردههای سنی هم در تحلیلهای روانشناسی و تیپیکال جامعه شناسی در حال تغییر هستند. براساس شاخصهای توسعه در عرصه اجتماعی مثلاً شاخص امید، شاخص امید به آینده، رفاه اجتماعی، شادی و ... میانسالان یک کشور با میانسالان کشور توسعه یافته یا در حال توسعه یا عقب افتاده متفاوت هستند.
اما من میگویم حتی اگر بخواهیم این امور را نادیده بگیریم، که البته قابل نادیده گرفتن نیست، حالا باید به سراغ این مسئله که ما این پیمایش را باید مرتب انجام دهیم تا ببینیم اولویتهای مخاطبان ما در ردههای سنی مختلف چیست و بعد بفهمیم نسل z چیست، دهه هشتادی حرفش چیست؟ چه چیزی را میخواهد و یا نمیخواهد و در مورد خودش چه تعریفی دارد، برسیم.
و بعد میرسیم به اینکه یکسری نقدهای جدی هم به خودمان و هم مباحثی که باید به نسل دهه هشتادی یادآورشد، داشته باشیم که چرا اولویت تو دیگر فردوسی، سعدی، حافظ، خاطرات و ادبیات گهربار و درخشان ایران و ... نیست؟ چرا اگر در شبکههای اجتماعی غلطی باب میشود آن را به صورت جدی میپذیری و چرا گفتار در حال تبدیل شدن به مبنای نوشتار است و چرا به این این تأثیر وحشتناک شبکههای اجتماعی و ضربهای که به زبان شناسی و ادبیات میزند توجه نمیکنیم.
همه اینها را با تأمل میگویم. با همه این احوال اکنون اولویت مخاطب ما این است که رسانه در مورد نیازهای جدی زندگی او ورود کند. ما تصور میکنیم همه چیز سیاسی است و اولویتهای مخاطبان ما هم سیاسی است. در حالی که وقتی با مخاطب در ردههای سنی مختلف مواجه میشویم میگویند مسئله شغل و آموزش در کسبوکارهای دیجیتالی برای اینکه از دنیا عقب نباشیم و با دنیا ارتباط بگیریم برایشان مهم است. یعنی رسالت آموزشی رسانه و پاسخ به نیازهایی که زندگی را میسازد برای مخاطب از سیاست اولویت بیشتری دارد.
اگر از مخاطبان سؤال کنیم ممکن است بگویند که بله بخشی از این نیازهای ما آزادیهای اجتماعی، فردی و ... است. اما حاکمیت (شامل هر سه قوه) با نگاه دیگری به همه امور ورود میکند در حالی که نیازهای متعارف و معمول زندگی یک دهه هشتادی با نیازهای معمول افراد میانسال و افراد مسنی که مسئولیتهای بیشتری دارند متفاوت است. اما کلمهای به نام نیاز در رسانه ما کجا منعکس میشود جز در «وی گفت» و «وی افزود»!
آیا یک مخاطب ایرانی وقتی وارد یک رسانه میشود میتواند پاسخهای اقتصادی خود را بگیرد؟ میتواند پاسخهای اجتماعی، فرهنگی، هنری و ... خود را بگیرد؟ مثلاً اگر تئاتر درخشانی اجرا میشود میتواند به نقدهای مختلف دسترسی داشته باشد؟ آیا یک نمایشگاه با موضوع بخش سیاه جامعه میتواند برگزار شود؟ و اگر برگزار شد میتواند نقد شود؟ اگر نقد شود آیا در رسانه منتشر میشود؟
ما مسائل را پیچیده میکنیم؛ گاهی مسائل ساده پیچیده میشوند. مخاطب ما با نیازهایی در عرصههای مختلف سروکار دارد، به قول ارسطو چهار عرصه و به قول معلم ثانی در شش عرصه. در عرصههای مختلف سیاست، اقتصاد، فرهنگ و امنیت و به قول فارابی علم الاجتماع و مدیریت که هر کدام از این عرصهها زیرمجموعههای متعدد تخصصی دارند، در همه این عرصهها مخاطب میخواهد پاسخ نیاز خود را از رسانه دریافت کند که این پاسخ لزوماً سیاست نیست؛ (البته تأکید من بر این است که لزوماً همه نیاز سیاست نیست نه اینکه سیاست اصلاً نیاز نیست؛ هست؛ تمام آن نیست).
ایکنا ـ پس رسانههای ایران نتوانستهاند نیاز مخاطبان خود را به درستی تشخیص بدهند و دلیل اینکه مخاطبان رسانههای داخلی را نمیخواهند همین عدم دریافت نیازهایشان از رسانه است؟
یک پاسخ همین است. بخشی هم برمیگردد به اینکه ما روزنامهنگاران باید با سه قوه این چالش را تمام کنیم که مرز به رسمیت شناختن یک رسانه از دید شما چیست؟ از دید ما مرز دخالت حاکمیت در رسانه تاکجاست؟ اینها بحثهای اساسی است و وقتی حل نشود از هر سمتی که ورود کنید فقط یک نگاه دارید. شما میتوانید بگویید یک نگاه و یک قرائت این باشد که من، روزنامهنگار متعهد مذهبی ـ دینی در تراز انقلاب اسلامی میخواهم؛ ولی نمیتوانید بگویید که رسانه در تراز انقلاب میخواهم چون رسانه مدیاست. رسانه رنگ ندارد، آن روزنامهنگار اگر قرار شد یک روزنامهنگار با قرائت خاص باشد، میرود در رسانهای کار میکند که سیاست آن رسانه این باشد؛ بعد میشود رنگش. اما ما باید به یادداشته باشیم وقتی در رسانه ورود میکنیم و یک اتاق خبر وجود دارد؛ سه ضلع در کار روزنامهنگاری وجود دارد یکی از این سه ضلع سیاست رسانه است، یکی دیگر ارزش رویداد است و دیگری نیاز مخاطب است.
در ایران روزنامهنگاری سه ضلعی نیست و یک ضلعی است و ما فکر میکنیم سیاست رسانه همان یک ضلع است، دیگر نه نیاز مخاطبی وجود دارد و نه ارزش رویداد. همین است که روزنامهنگاری هنر است به این دلیل که شما بتوانید این سه ضلع را به شکل پارادوکسیکال تنظیم کنید.
ایکنا ـ رسانههای اجتماعی جذابیت زیادی برای مخاطبان دارند و همین مسئله موجب عقب ماندن رسانههای رسمی از شبکههای اجتماعی شده است؛ این عقب ماندگی را چطور باید جبران کرد؟
از سال 2020 تا 2023 گفته شده که دوران گذار به وب 3، هوش مصنوعی و دنیای وب هوشمند است و ما از جهان فکت و پسافکت پرتاب میشویم به جهان دیگری که من اسم آن را میگذارم «عصر جدید» که با وب 1 و وب 2 تفاوت زیادی دارد. این دوران کلاً عصر تصویرگرایی است و حتی دیگر نمیتوانید بگویید مدیا؛ چون فاصله مخاطب با رویداد با دوربینهای 360 درجه در حال برداشته شدن است یعنی خود مخاطب با رویداد مواجه میشود.
همچنین روزنامهنگاری واقعیت افزوده در حال ورود است و همه چیز VR(واقعیت مجازی) میشود ولی به باور من وب ارتباطی آینده و چالش ما به عنوان روزنامهنگار با وب ارتباطی آینده گستردهتر از قبل خواهد بود به این خاطر که ما وارد دنیای رباتیک میشویم و نسل دهه 90 که بعداً آرزوی همین دهه هشتادیها را خواهیم کرد، نسل رباتیک خواهند شد. ما روزنامهنگاران با نسل رباتیک و با دنیای تصویری مواجه خواهیم شد که مدیا را کلاً به چالش میکشد و چیزی به نام واسطه به حداقل میرسد. ما با دنیایی مواجه میشویم که حضور در دنیای مجازی دیگر حضور نیست بلکه زیست است. یعنی عملاً یک زیست دوگانه پیدا میکنید و در دنیای مجازی باید زندگی کنید.
یکی از سونامیهای بزرگی که به زودی رخ خواهد داد یعنی از سال 2024 تا 2035 این است که سرعت توسعه خیلی گسترده خواهد بود و سونامی تغییر مشاغل ایجاد میشود و از جمله مشاغلی که رشد میکند، گردشگری مجازی است.
ما با چالشهای دنیای رباتیک آینده، هوش مصنوعی آینده، دنیای داده محور و تصویر محور و اینترنت اشیاء مواجه هستیم. ما از دنیای اطلاعات و عصر اطلاعات به عصر فکت، از عصر فکت به پسافکت (در همان وب 2) رسیدیم و بعد پرتاب میشویم به دنیای دیتا و بیگدیتا که در آن ماشین به شما میگوید با من رانندگی نکن من خراب شدهام و به محض اینکه میایستید از تعمیرگاه با شما تماس میگیرند و اعلام میکنند خودروی جایگزین برای شما فرستاده شده تا شما را برساند؛ چون خود ماشین هوشمند است.
این دنیا، دنیای تولید داده است. در این بحث واژه «دیتا ژورنالیسم» مطرح شده که البته من این واژه را قبول ندارم ولی این بدان معنا نیست که صحیح نیست اگر عدهای آن را قبول دارند. چون روزنامهنگاری و تولید محتوا و همه این موارد ما را به سمت این میبرد که در آخر پاسخ پرسشهایی را پیدا کنیم که با چت جیپیتی میسر نیست. استفاده از چت جیپیتی تا یک سطحی پاسخگو است و از آن سطح به بعد دیگر پاسخگو نخواهد بود؛ دانشمندان هوش مصنوعی هنوز نتوانستهاند دو چیز را پاسخ دهند که یکی حس است و دیگری تصمیم. چت جیپیتی میتواند اطلاعات را بگیرد، تحلیل کند و به شما بدهد ولی از جایی به بعد دیگر نمیتواند. ولی روزنامهنگار ما به بیان و تعبیر من (که در مقاله جدال خرد و تکنولوژی آن را مطرح کردهام) در دنیای تکنولوژی به شدت پیچیده پرچمدار خرد باقی میماند.
در شبکههای اجتماعی هم اگر ژانر روزنامهنگاری تحلیلی در دنیا درخشید، خیلی تأثیرگذار بود و در مواردی یک جریان ساخته سیاستی را اصلاح کرد، به دلیل تحلیلی بودن آن است. در ایران هم جایی روزنامهنگاران ما شدیداً تأثیرگذار بودند که روزنامهنگاری تحلیلی درخشیده است.
ما در آینده همچنان در عصر جدال خرد و تکنولوژی پیش میرویم ولی با یک دنیای به شدت پرچالش که باید جواب دادهها را هم بدهیم و دادهها را نیز به رسمیت بشناسیم که از اشیاء بیرون میآید و سطح ارتباطات از فرد با فرد، فرد با گروه، فرد با جامعه، گروه با گروه، گروه با جامعه به فرد، گروه، جامعه با شیء میرود و شش سطح به هفت سطح افزایش پیدا میکند، مواجه خواهیم بود.
ولی همه اینها به معنای این نیست که روزنامهنگاری خرد محور کنار میرود. چون جاهایی به باور من تکنولوژی پاسخ خرد را نمیتواند بدهد. درست است که تقریباً انسان ربات میشود (ربات شدن انسان عبارت تند انتقادی است ولی به این معنا نیست که چنین چیزی را ترویج میکنم بلکه میخواهم بگویم با چنین واقعیتی مواجه میشویم) ولی روزنامهنگار و روزنامهنگاری پرچمدار خرد بوده، هست و خواهد بود چون تنها راه تنفس و بقای روزنامهنگاری ماندن بر بستر خرد و استفاده از تکنولوژی است.
ایکنا ـ در دنیا امروز که هجمه رسانهای بالاست و سرعت عمل رسانهها افزایش پیدا کرده، اگر رسانهای بخواهد در بستر اخلاق حرکت کند در جدال با فیک نیوزها چگونه باید عمل کند؟
ما به این اخلاق، اخلاق حرفهای میگوییم. همه رسانهها برای خودشان پایبندی به اخلاق حرفهای را دارند و آنجایی که ما صحبت از فدراسیون و انجمن میکنیم برای این است که میثاق نامهای در میان باشد که بخشی از آن اخلاق است. در بحث فیک نیوز اخلاق حرفهای میشود صحت و سقم؛ یعنی روزنامهنگار موظف است آن چیزی که صحت و سقم دارد را به دست بیاورد و منتشر کند و آن چیزی که صحت و سقم ندارد را در آن ورود و اعلام کند که به این دلیل این موضوع صحت و سقم ندارد.
این یک کار تولیدی در روزنامهنگاری است. با «وی گفت»، «وی افزود» نمیتوان به مقابله با فیک نیوزها رفت؛ شما باید تولید کنید. در تولید کردن خبر، گزارش خبری، گزارش و هر مطلبی که در روزنامهنگاری دارید، در اصل مسئولیتی را میپذیرید. در خبر نات گراف (nut graf؛ به پاراگرافی در نوشته فیچر گفته میشود که ارزش خبری داستان را به مخاطب یادآوری میکند) داریم. نات گراف شناسه خبر است که به گزارش خبرنگار سرویس اجتماعی فلان رسانه نوشته میشود اما چرا؟ برای اینکه شما دارید مسئولیت انتشار این موضوع را برعهده میگیرید وقتی مسئولیت آن اطلاعات را بر عهده میگیرید طبیعی است که مسئولیت خبر با شماست و صحت و سقم اطلاعات را هم شما به دست آوردهاید و بر عهده شماست و دیگر جایی برای فیک نیوز باقی نمیماند.
ایکنا ـ به خبرنگاری که خردگرا و مسئولیت پذیر است و میخواهد تأثیرگذار باشد چه مواردی را توصیه میکنید؟
ترجیح میدهم به حکومت توصیهای داشته باشم. آن هم این است که روزنامهنگاری را باور کنند؛ آنچه در دنیای حرفهای اتفاق افتاده این است که رسانههای مرجع وجود دارند اما رسانههای ما از مرجعیت افتاده است. حاکمیت اجازه دهد رسانهها مرجعیت خود را به دست آورند و دخالت مستقیم حاکمیت در رسانهها امروزه در دنیا مرسوم نیست و باید این کار را کنار بگذارند، فدراسیون و انجمن سراسری روزنامهنگاری تشکیل و میثاقنامه روزنامهنگاران توسط خود روزنامهنگاران در آن فدراسیون و انجمن سراسری تدوین شود. این اتفاق سبب میشود رسانه حرفهای رشد کند نه رسانه سیاسی که در لشکر این جناح باشد یا آن جناح؛ این مسئله به روزنامهنگاری آسیب زده است.
ما معتقد هستیم زمانی رسانه میتواند واقعیت خود را پیدا کند که این سازوکار فراهم شود. وقتی این سازوکار فراهم شد مصونیت حقوقی هم فراهم میشود، وقتی مصونیت حقوقی فراهم شد، در برابر آن فدراسیون روزنامهنگار پاسخگوهم خواهدبود و نیازی هم نیست روزنامهنگار را در برای حاکمیت پاسخگو کنیم؛ روزنامهنگار باید در برابر مردم و در برابر آن میثاقنامه که حکم قانون بسیار قوی و متقن و معتبر است پاسخگو باشد. به این شکل است که رسانهها مستقل میشوند، احیا میشوند و مرجعیت رسانهای هم به رسانههای داخلی باز میگردد.
اکنون رسانههای تخصصی در دنیا گسترش پیدا میکنند و دیگر رسانه عمومی که همه چیز در آن هست کمتر هست، رسانههای عمومی هم دارند زیر مجموعههای تخصصی در رسانههای خود ایجاد میکنند چون رسانه تخصصی بخشی از زندگی مردم شده است.
برای مثال اکنون رسانهای تخصصی در مورد خودرو که مردم با آن درگیر هستند خیلی مورد اقبال واقع میشود؛ پس باید مسائل را آنگونه که هست ببینیم. زندگی روزانه مردم، توسعه و آنچه در منطقه اتفاق میافتد را پذیرا باشیم. به قول فرید زکریا شما با اروپای دوم (در خاورمیانه) مواجه هستید آن خاورمیانه جنگ و تنش تمام شد و حالا شده خاورمیانه صلح و رقابت. این حرف درستی است که بسیاری از ما داخل ایران هم همین را گفته بودیم. اکنون مخاطب ما خود را با کشورهای همسایه و کشورهایی که مساحت آنها به اندازه بخشی از تهران است مقایسه میکند؛ اینها را باید دید.
رسانه چیزی مستقل از زندگی مردم نیست. این توصیه را اگر جدیتر بگیریم آن موقع به سراغ استانداردسازی رسانهها میرویم. اگر این ساختار ایجاد شود مرجعیت رسانهای ما تقویت میشود، آموزش روزنامهنگاری تقویت میشود، روزنامههای ما به سمت استاندارد شدن میروند و این حرف عجیبی نیست، راه حل دارد و شدنی است ولی هر چه دیرتر انجام شود زیان آن متوجه جامعه میشود اما هر زمان بازگردیم به این سمت اتفاقهای مثبت زیادی رخ خواهدداد.
گفتوگو از فاطمه بختیاری
انتهای پیام