قرآن حقیقت انسان را «قلب» می‌داند/ تاثیر برداشت‌های ذوقی و سلیقه‌ای
کد خبر: 4204499
تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۱:۲۰
در نشستی علمی مطرح شد

قرآن حقیقت انسان را «قلب» می‌داند/ تاثیر برداشت‌های ذوقی و سلیقه‌ای

در نشست «تحلیل بعد غیر مادی انسان بر پایه معناشناسی و بازخوانش واژگان نفس، روح و قلب» نوری‌افشان بر این معنا تاکید کرد که حقیقت انسان از نظر قرآن قلب او است ولی ناقدان ضمن بیان اشکالات این دیدگاه از جمله مشکلات روشی و بی‌توجهی به پیشینه، این خوانش را نوعی خوانش ذوقی قلمداد کردند که به اندازه کافی مستند نشده است.

به گزارش ایکنا، نشست کرسی ترویجی «تحلیل بعد غیر مادی انسان بر پایه معناشناسی و بازخوانش واژگان نفس، روح و قلب» با سخنرانی مهدی نوری‌افشان؛ عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) صبح امروز 20 اسفند برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

در مورد حقیقت انسان سیری در دنیای اسلام وجود دارد. عموم اندیشمندان اسلامی در ابتدا به انسان نگاه ظاهری داشتند یعنی می‌گفتند انسان همین ظاهر محسوس است. شیخ طوسی و جناب طبرسی نگاهشان به انسان اینگونه بود. جایی هم که بحث روح مطرح می‌شد تحت عنوان جسم لطیف از آن یاد می‌کردند و کاملا نگاه مادی به قضیه داشتند؛ هرچند در قرون ابتدایی استثنائاتی هم وجود دارد که یکی از آنها شیخ صدوق است که مسئله روح مجرد از روایاتی که ایشان انتخاب کرده قابل برداشت است. بحث حقیقت انسان اوایل در کتب متکلمین، ذیل صفات مکلفین قرار می‌گرفت و بحثشان این بود مخاطب امر و نهی قرآن همین انسانی است که می‌بینیم و کاملا ناظر به بعد جسمانی انسان است.

بعد که بحث معاد جسمانی پیش آمد برخی سراغ نظریات جدید رفتند تا حواشی این مسئله را جمع کنند. در اینجا سراغ جزء لایتجزا رفتند و گفتند انسان یک جزء اصلی دارد که این اصل است. در معاد هم همین جزء اصلی است که مهم است و حقیقت انسان در این قالب تعریف می‌شود. بعد که مباحث فلسفی در قالب ترجمه وارد عالم اسلام شد، افرادی به این مباحث متمایل شدند و مسلمانان گرایش به فلسفه پیدا کردند و این جریان تا قرن هفتم ادامه داشت. در قرن هفتم شخصیتی به نام خواجه نصیر الدین طوسی خیلی اثرگذار بود و ایشان را باید اولین فیلسوف مطرحی بدانیم که در جامعه اسلامی توسط علمای اسلام مقبول بود. ایشان گفت با مرگ، جسم انسان می‌میرد و نفس ادامه پیدا می‌کند و به این طریق تلاش کرد خیلی از مشکلات معاد را با این نظریه حل کند. بعدها این نظریه غلبه پیدا کرد و متکلمان در موضع ضعف قرار گرفتند و فلاسفه در جایگاه متکلمان قرار گرفتند. وقتی به قرآن مراجعه می‌کنیم می‌بینیم آیات کمی نیستند که این نظریات را به چالش می‌کشند.

 

در هیچ آیه‌ای روح به معنای روح انسان نیامده

نفس در قرآن به معنای «خود» است و به معنای تمام و ذات یک چیز، لذا خداوند این کلمه را در مورد خودش هم استفاده می‌کند. پس نفس در قرآن تماما به همین معناست و بر اساس اینکه در چه سیاقی بیاید می‌تواند مصادیق مختلفی پیدا کند. بنابراین نفس اعم از جسم و قلب است هرچند ممکن است در برخی آیات به یکی از اینها بیشتر تکیه داشته باشد. کلمه روح که در قرآن آمده اصلش از ریح به معنای جریان است. کلمه روح در قرآن با کلمه امر همنشین شده است. کلمه امر به معنای قوانین الهی است که در عالم وجود دارد. وقتی روح و امر در کنار هم قرار می‌گیرند روح به معنای حلقه واسط است یعنی جریانی که این قوانین را در خلق ایجاد و اجرا می‌کند. با این تعریف روح خیلی شبیه روح القدسی است که مسیحیان می‌گویند چون مقصود آنها قدرت اجرایی خداوند در عالم است. در قرآن در هیچ آیه‌ای روح به معنای روح انسان نیامده است.

آنچه ما به عنوان حقیقت انسان در قرآن دنبالش هستیم قلب است. قلب در قرآن هیچ کجا به معنای قلب ظاهری که در جسم انسان است نیامده و به معنای حقیقت انسان است. این حقیقت انسان در قرآن از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گرفته مثلا از نگاه قرآن قلب مرکز ادراک و تشخیص است، مرکز عواطف و حالات درونی در انسان است، مرکز هدایت و عدم هدایت است. اگر قرار است ما به حقیقت انسان اشاره کنیم و اصلا کاری نداریم مادی است یا غیر مادی چون در قرآن به آن اشاره نشده است، آن چیزی که در قرآن تحت عنوان حقیقت انسان می‌شود از آن یاد کرد واژه قلب است و مخاطب اصلی قرآن برای امر و نهی‌ها قلب است.

 

منطق مراجعه به منابع تفسیری مشخص نیست

در ادامه نشست مرتضی سلمان نژاد؛ عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) به عنوان ناقد سخن گفت که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

مهمترین نکته بحث روش است؛ شما درباره معناشناسی حرف زدید و مقاله شما نشان می‌دهد درکی از ساختار واژگان قرآن وجود دارد و باور دارید که روابط همنشینی و جانشینی بین مفاهیم قرآن حاکم است. در عین حال به نظرم شما کار معناشناسی نکردید و به درک معناشناسانه‌ای که از مواجهه با آیات داشتید پایبند نبودید. شما می‌پذیرید قرآن یک ساختار نظام‌مند است که روابطی بین آیات وجود دارد و این روابط باید ردیابی شود ولی مولفان این مقاله که کلمه معناشناسی را آوردند طعنه به مفهوم ساختار می‌زنند ولی به آن پایبند نیستند و این نقطه آسیب نتایجی است که در این کار حاصل شده است. علاوه بر اینکه مفهوم امر و قلب و نفس جزء مفاهیم دشوار و سنگین هستند و شاید مقاله نتوانسته تمام شواهد را در این زمینه بررسی کند.

این روش بر نحوه مواجهه ما با تفاسیر هم اثر گذاشته است. در این بحث ما حجم قابل توجهی تفسیر می‌بینیم ولی در این مقاله به ده تفسیر ارجاع داده شده است. سوال من این است منطق استناد به آرای تفسیری چیست؟ چرا شما یکجا به علامه استناد می‌دهید، یکباره می‌پرید نظر کشاف را می‌آورید؟ پرسش بعدی این است بقیه مفسران چه گفتند؟ اینکه پرسش من اقتضای مراجعه به چه تفسیری دارد منطق می‌خواهد. شما نمی‌توانید به تفاسیر مراجعه کنید و بگویید یکجا اینطور گفتند، یکجا آنطور گفتند و نظر من این است. شما با چه منطقی با منابع تفسیری مواجه شدید و با چه منطقی یک قولی را بر قول دیگر ترجیح می‌دهید؟ خود این نیاز به منطق و روش دارد و باید روشن و شفاف شود.

بحث دیگری که توجه مرا جلب کرد پیشینه‌یابی است. ما پژوهش‌هایی در حوزه نفس و امر و قلب داریم که صد در صد خلاف شما است ولی آن پژوهش‌ها دیده نشده است و اگر شما خلافش را می‌گویید باید پاسخش را بدهید و دیالوگی برقرار شود. مثلا یک رساله دکتری مفصل در این زمینه نوشته شده است که من به راحتی نتوانستم از نتایج آن رد شوم. در آنجا یک مطالعه دقیق و مستند تاریخی انجام شده و اثبات می‌کند قلب در قرآن کاربرد جسمانی دارد. بنابراین مسئله پیشینه‌یابی در این کار بسیار اساسی است.

 

کم‌توجهی به نظریات رقیب

در ادامه نشست عبدالهادی فقهی‌زاده؛ عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به عنوان ناقد سخن گفت که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

آقای دکتر در بحث نقد حق مطلب را ادا کردند، بنده به برخی امتیازات کار اشاره کنم. همین که مقلدانه نگاه نکردید، همین که جرئت کردید در یک بحث ظاهرا سنتی ولی دارای ابعاد جدید وارد شدید خیلی خوب است، به ویژه اینکه نگرش سیستمی به قرآن دارید و یک نگرش ارتباطی ایجاد کردید یعنی مبتنی بر وجود ارتباطات چندگانه در قرآن یک نگرش ارتباطی خاصی را مطرح کردید که خود این خیلی ارزشمند و قابل توجه است.

نکته دیگر این است بیش و کم به نظرات رقیب توجه داشتید ولی در عین حال پیشینه ناقص است و شما فقط سه مقاله را ذکر کردید. این یک رخنه بزرگ است که پیشینه خوب دیده نشود یا خوب توصیف نشود. در یک نقد اجمالی و کلی فرمودید اینها تعریف خاصی ارائه نکردند و ارتباط این سه واژه کلیدی را با واژگان همنشین ذکر نکردند. در عین حال برخی نظرات رقیب را در کتاب آوردید و تبیین مختصری کردید.

نکته دیگر اینکه آقای دکتر مشکلاتی در مورد درک لغوی شما بیان کرد مثل اینکه ترتیب تاریخی را در ارجاع به منابع لغوی مراعات نکردید. من یکی از معانی این اشکال را این می‌دانم که به سیر تطورها نپرداختید و شاید متوجه نشدید چون در یک دوره نسبتا طولانی چند قرنی ده معنا برای یک واژه ذکر شده است ولی شما اینها را فهرست‌وار پشت هم ذکر کردید و به تطور اینها نپرداختید. از این نقص مهم بگذریم شما درک لغوی خوبی دارید و ارجاعات متعدد دارید.
مسئله بعد اینکه بعضی برداشت‌های شما ذوقی است یعنی شما خیلی به سلیقه خودتان اطمینان داشتید و در ارتباط با درک و دریافت از قرآن خیلی جسارت به خرج دادید. نکته دیگر اینکه به برخی ترجمه‌های کهن یا معاجم واژگانی کهن خوب مراجعه نشده است که این هم از آسیب‌های کار است.

انتهای پیام
captcha